دانلود کتاب ناردونه برفی از فرناز احمدلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ناردونه دانشجوی روان پزشکیه و بخاطر خراب کاری که تو دانشگاه کرده داره اخراج میشه. با وساطت استادش قبول می کنن دوباره به درسش ادامه بده اما…..
نگران و عصبی گوشیو سمت ناردونه گرفت: ساواش با تو کار داره… ناردونه با ترس به گوشی خیره شد نیما گوشیو تکون داد: بگیرش مگه نمی خواستی باهاش حرف بزنی؟؟! دستاش می لرزیدن. هانا: حالش خوب نیست بزار واسه بعدا…. نیما خواست دستشو عقب بکشه اما ناردونه گوشیو ازش گرفت. کاریه که باید انجام می شد: الو…. ساواش: الو ناردونه…. خوبی؟! نیما بهت گفت می خوام چیکار کنم!؟ نمی تونست
لرزش صدا و بدنشو کنترل کنه. برعکس اون صدای ساواش هیچ لرز و ترسی نداشت خیلی اروم بود و گفت… مطمعنی میخوای انجامش بدی؟!؟ ناردونه چند ثانیه مکث کرد قبول کرده بود انجامش بده؟!! حق با خودش بود ساواشم حاضر بود بخاطر بچش هرکاری بکنه و درست ترین کار همین بود. _اره مطمعنم…. ساواش نفس عمیقی کشید: خوبه اماده شو… تو راهم تا یه ساعت دیگه میرسم اونجا… ناردونه بهت
زده بلند شد: یک ساعت!؟؟!؟ به همین روزی ؟!؟؟! ساواش: اره وقتی نیما بهم خبر داد راه افتادم اگه نمیخوای… ناردونه: نه میخوام… بیا… منم تا اون موقع اماده میشم فقط… فقط سورن که بویی نبرد!!؟ ساواش : نه پیش اون نبودم نگران نباش…. نفهمید چجوری خدافظی کرد. نیما: داره میاد!؟؟! ناردونه بی حال سرشو تکون داد: تو راه.. نیما پوزخند عصبی زد: مردک اماده بوده تا بگی. ناردونه : اینجوری نگو نیما…