دانلود کتاب یکاگیر از فاطمه محمودی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجهاش رو جلب میکنه؛ طوری که وقتی اونو چند روز بعد کنار خیابون میبینه سوارش میکنه و استارت آشناییش با هاتف زده میشه. اما این آشنایی فقط تا زمانی که…
با فکر درگیر راهی خانه می شود. به توصیه ی فولاد گوش کرده بود و با مهراد قرار گذاشته بودند از امروز مغازه را باز کنند. آن قدر که فکرش درگیر ارمغان است، به زرصفت و این که ممکن است چه واکنشی نشان دهد فکر نمی کند. فقط این را می داند که بر می گردد این آخرین باری نبود که از این خانه بیرون میزد کلید در قفل بالا نرفت ولی این دلیل نمی شود که برای همیشه از این خانه ببرد! وسایلش را بالا نمیبرد
می داند که مضحکه ی مهراد می شود و تیکه هایش را روانه ی او می کند به طرز عجیبی می خواهد همه را از موضوع ارمغان دور نگه دارد. با چیزی که ور نگه دارد. با چیز دیده… او واقعاً مشکل دارد! ماشین را دم در پارک می کند و بالا می رود. در را که باز می کند صدای آواز خواندن مهراد همه جا را برداشته و بوی سیم زمینی سرخ کرده از صد فرسخی به مشام می رسد. بی صدا جلو می رود و کنار این می ایستد.
– كبكت خروس می خونه؟ مهراد به شدت به سمت او برمی گردد و ابروهایش بالا می پرد. – چرا مثل جن میای یابو؟ نمی گی سکته می کنم؟ هاتف بی حوصله سوئیچ و کلید را روی این رها می کند و مبل تک نفری را برای نشستن انتخاب می کند – حوصله ندارم مهراد، به چیزی بیار کوفت کنیم. رفتی بخیه هات رو بکشی؟ یا اون دختره کشید؟ «دختره»! بگوید دختره مرا از خانه اش بیرون انداخته؟ قطعاً نه! چه می شود اگر…