دانلود کتاب ماهلین از رویا احمدیان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پریماه سال ها قبل نامزدیش را با محمد پسر سربریز و ساکت برهم زده حالا که پدرش، به دلیل ورشکستگی فوت کرده و مادرش دوباره ازدواج کرده است با دایی و زن دایی اش زندگی می کند، محمد با کوهی از عقده و دلی پر از انتقام برگشته تا پریماه را به عقد خود در اورد…
ذاتاً محمد همیشه ریسک پذیرترین و خطرناک ترین مورد ها را در حل مشکلات انتخاب می کرد پریماه با تعجب به سند ازدواجی که دست ننه شیرین بود نگاه کرد و به آرامی محمد را مخاطب قرار داد. _این بود برنامه ات از اولش هم؟ محمد شانه بالا انداخت. _بچه رو نمیذارم چیزیش بشه، طبق گفته های سهیلا هم که اونا خیلی غیرت سرشون میشه، پس فکر نکنم زن کس دیگه رو بخوان بدزدن! از طرف دیگه ننه
شیرین هم پشت ماست. پریماه لبخند زد. -چی بگم دیوونه..! سپس صدایش را کمی بلند کرد. _ننه شیرین جان چرا چاییتون رو نخوردین! ننه شیرین سند ازدواج را روی عسلی گذاشت. دستت درد نکنه دختر ماهم، میل ندارم. ترس بلا و مصیبت این از خدا بی خبرها دلم و آشوب کرده. محمد از جا بلند شد. _مهدی پاشو منو تو بریم بیرون بذار یکم ننه شیرین و سهیلا استراحت کنن، ذهنشون آروم بشه. مهدی که عمیقاً
در فکر بود، آرام چشم گفت و به دنبالِ برادرش راهی شد. -داداش می خوای به مامان بابام چی بگی؟ محمد با اخم جوابگو شد. _واقعيتو… مهدی با نگرانی لب زد: نمیشه مامان نمیخواد من با سهیلا باشم، اگه بفهمه ازدواج کردم که کلا منو واسه همیشه… محمد اجازه نداد حرفش را تمام کند. -بسه خودم حلش میکنم. مهدی به ناچار تشکر کرد و دیگر بحث را کش نداد. ننه شیرین با ناراحتی روی دست دخترکش ضربه آرامی زد…