دانلود کتاب استاد خلافکار من (جلد سوم) از ترنم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لیلی دختری که خودش رو شکل یه دانشجو جا میزنه و به استاد خلافکارش نزدیک میشه غافل از اینکه امیر کیان جنون داره و…
مات شده فقط نگاه می کردم امیر کلافه طول و عرض اتاق و طی کرد و غريد: یعنی چی؟ مگه تو بی کسی که سر خود تصمیم میگیری؟ ساناز با جسارت گفت: بی کس نیستم اختیارم دست خودمه میخوام با آرمین ازدواج کنم. آروم و ناباور گفتم: آرمین راضیه؟ _بله که راضیه خودش ازم خواستگاری کرد منم گفتم بله. خون امیر به جوش اومد و داد زد: میخوای با یه مرد که هنوز تو فکر زن سابقشه ازدواج کنی؟
ساناز پوزخندی زد و گفت: مگه تو با دختری که هنوز تو فکر شوهر سابقشه و مطلقه ست ازدواج نکردی؟ دست امیر بالا رفت که پریدم جلوش و گفتم: نزنیش! ساناز با عزت نفس گفت: به هر حال داداش جون ما هفته ی بعد عقد می کنیم واسه عقدم نیازی به اجازه ی تو ندارم بهتره باهاش کنار بیای. امیر با خشم غرید: من میدونم چه جوری آدمت کنم. ساناز پوزخندی زد و گفت: آره میدونم میدونم میتونی سالها
توی خونه حبسم کنی اما اینو بدون این سری یه جوری رگمو میزنم که هیچ دکتری نتونه نجاتم بده… خوددانی. حرفشو زد و زیر سنگینی نگاه به خون نشسته ی امیر رفت بالا. کلافه راه رفت و گفت: این میخواد منو قاتل کنه. ترسیده گفتم: مبادا بلایی سر آرمین بیاری.. خب.. خب شاید همو دوست دارن. با عصبانیت داد زد: تو نمیفهمی اون مرتیکه هر شب تا خرخره به یاد زنش گیج میکنه؟ سکوت کردم روی مبل نشست…