دانلود کتاب حاج آقا از شادی قربانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد دختری به اسم تینا است که آرزوشه بره آمریکا. اما پدرش شرط میزاره براش… به شرط اینکه همه ی درسای دانشگاهشو پاس کنه میزاره بره اما تو دانشگاه یکی از استاداش به اسم امیرعلی باهاش میوفته رو لج و…
“امیرعلی” به خودم که اومدم از سر درد چشمام باز نمیشد… نمی دونم این تینای دیوونم کجا گیر کرده مثلا رفته یه دوش بگیره بیاد رفتم تو اتاق که با تعجب به تینایی نگاه کردم که با همون لباسا تو اتاق خوابش برده بود رفتم نزدیکش و تکونش دادم. -تينا تینا بلندشو تینا چند تا تکون خورد به روی خودش نیاورد فکر شیطانی به سرم زد مطمئن بودم که بیداره و داره خودشو لوس میکنه یهو شلوار تنش و کشیدم پایین که عین
جن زده ها نشست رو تخت و با جیغ جیغ شروع کرد به بد و بیراه گفتن +اخه تو شعور نداری؟؟ عقل نداری ؟؟؟ بی شعور مگه نمیبینی خوابم خیلی خری. خندم گرفته بود اما نباید بهش رو می دادم اخم کرده زدم به پاش نشست -مگه خونهی باباته بلند شو بلندشو ببینم برو حموم بیا بوی گندت همه جا رو گرفته بعدشم برو شام درست کن که از گشنگی دارم ممیرم با گفتن اسمش تازه کار اون روزش یادم اومد و محکم
مچ دستشو گرفتم حواست باشه اگه امروز بخوای مثل اون روز بکنی به همین راحتی ازت نمی گذرم تینا قسم مسخورم که ادمت کنم پس حواستو خوب جمع کن ترسیده بلند شد سرجاش و با گریه از جاش بلند شد یهو کوبید تو صورتش از دهنم در رفت و گفتم: جون امیر علی؟؟ واقعا چونش لرزید و چشماش مملو از اشک شد: واقعا بابام و نرجس جون مردن؟؟ سعی کردم متوجه نگاه نفرت انگیزم نشه: اره واقعا مردن…