دانلود کتاب حکمم را تجاوز بریدند از شادی قربانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد زندگی دختری به اسم ستاره، دختر آزاد و بد دهنی است که تو یک خانواده مذهبی بزرگ شده که یک روز وقتی تو پارک با دوستاش مشغوله پلیس دستگیرشون میکنه و اونجا با میرحمت آشنا میشه که…
توی این یک هفته ای که گذشته بود لعیا ازم خواسته بود بشینم یکم فکر کنم ببینم میتونم بازم ادامه بدم یا نه؟ تو این مدت میرحمتو یه بارم ندیدم، موقعی هم که وسایلمو رفتم آوردم خونه نبود. آدمی نبودم که پا پس بکشم فقط به میخواستم یکم به خودم فرصت بدم و دور از اون مرتیکه باشم.. _هی ستاره، بيا غذا حاضره. بدون اینکه نگامو از تلویزیون بگیرم گفتم: نمی خوام، از صبح یه جوریم اشتها ندارم.
لعیا از توی آشپزخونه اومد بیرون و گفت _چجوری مثلا؟ _حالت تهوع دارم، بعضی وقتا سرمم گیج میره. لعیا یکم فکر کرد و گفت: _بزار برات قرص بیارم. داشت می رفت توی آشپزخونه که یهو وایستاد و برگشت گفت: _ستاره؟ _هوم؟ _تو وقتی پیش میرحمت بودی قرص می خوردی؟ _قرص چی؟ لعیا وا رفته نگام کرد و چند قدم اومد جلو: قرص که حامله نشی. سری تکون دادم و گفتم: نه، میرحمت همون
اوایل گفت لازم نیست بخوری منم نخوردم. _خوب آشغال اون بگه تو چرا نخوردی؟ اگه حامله شده باشی چه گوهی میخوری؟ _اه لعیا چرت نگو دیگه حتما یه دلیلی داشته گفته قرص نخور مطمئن باش میرحمت دلش نمی خواسته من ازش حامله شم. _خیلی احمقی ستاره خیلی. _یعنی میگی… عصبانی نگام کرد و گفت: _نمیدونممم ، صبر کن برم یه تست بارداری بگیرم ببینم خودتو بدبخت کردی یا نه!_برو بگیر…