دانلود کتاب کتی از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره دختری هست به اسم کتی که از طریق چت با پسری به اسم متین اشنا میشه و با هم قرار میزارن. عاشق هم میشن. کتی کار مهاجرتش درست میشه و میخواد از ایران بره و متین رو تنها بزاره و طی اتفاقاتی متین میمیره و کتی یه مدتی افسردگی میگیره و…
دو سه روزي ميشد که تینا برگشته بود و حسابی با باربد مشغول بودن احساس ميکردم از لحظه لحظه با هم بودنشون استفاده مي کنن و من مثل يك الگوي شکست خورده جلوي چشمشونم و مي خوان جوري رفتار کنن که بعدها هر اتفاقي افتاد مثل من حسرت نخورن و آرزو به دل نمونن. خيلي سعي مي کردن هر جا ميرن منم به زور با خودشون ببرن و تنهام نذارن، اما خودمو که نمي تونستم گول بزنم در ظاهر
نشون می دادم از دیدنشون کنار هم براشون خوشحالم اما تو دلم اشك مي ريختم و حتي بهشون غبطه می خوردم معمولا به بهانه ی اینکه ” حالا تینا تازه برگشته و شما دو تا احتیاج دارین باهم تنها”باشين قالشون ميذاشتم و باهاشون نميرفتم. اما اون شب (شب مهمونی نیکان)چون شب تعطیلم بود دیگه نذاشتن تو خونه تنها بمونم و به با خودشون بردنم. از سر شب رفتیم یه کم چرخ زدیم و بعدشم رفتیم یه رستوران که
اسپاگتي بخوریم. منتظر تلفن الیزابت بودم و هر چي مي گذشت و ميديدم خبري ازش نشد که نتيجه کارو بگه، بیشتر حرص می خوردم و به خودم به خاطر اون نقشه احمقانه و بچه گانه بد و بیراه مي گفتم.دیگه نا امید شده بودم و حدس می زدم نقشه ام نتيجه اي نداده چون به الیزابت سفارش کرده بودم هر چي شد فورا بهم خبر بده و هنوز ازش خبري نشده بود. دیگه کم کم مي خواستیم از رستوران بریم بیرون و….