دانلود کتاب الهه ی خونین از کیمیا وارثی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
الهه ۲۰ ساله، به همراه آلاله خواهر ۱۵سالهاش، در کنار مادر و پدر ناتنیش زندگی میکنند، پدر و مادر آنها پنجسال پیش در تصادف فوت کردند و بعد از مدتی موندن در پرورشگاه، خانواده زمانی آن ها را به فرزند خواندگی قبول میکنند، اما بعدها الهه با پسری به اسم آرش پارسا آشنا می شود؛ بعد از آن، اتفاقات عجیب و وحشتناکی برای آن ها می افتد! الهه هر روز، وقتی به اتاقش برمیگشت، پرهای مورد علاقهاش که همیشه عاشق جمع کردنشان بود؛ خونی شده، ریخته شدن روی تختش را می دید…
با درد جیغ زدم: این هم جزئی از شکنجه هاته؟ صدای آرش از بیرون اتاق اومد: این شکنجه ایه که خودت خواستیش. لابه لای جیغ هام بلند گریه می کردم و درد توی بندبند بدنم پیچیده بود. قابله که یه پیرزن هفتاد ساله بود، عرق های روی پیشونیم رو پاک کرد و گفت: دخترجان وا نده. میتونی تو مادر. بین گریه هام نالیدم: نمیخوام نمیتونم. میترسم بمیره. هق هق کردم که صورتم رو نوازش کرد و با مهربونی
گفت: – چرا مادرجان؟ امیدت باشه به خدا هرچی مصلحت باشه جانم.چشم هام رو محکم به هم فشار دادم و گریه کردم و نالیدم. دیگه نمی تونستم نه توانش رو داشتم نه تحمل دردهاش رو. ضجه زدم: بسه بسه! به خدا کم آوردم نمیتونم. بچه م میمیره. هیچ صدایی از آرش از بیرون اتاق نمی اومد و تنها صداها، صدای جیغ و گریه های من و دلداری های قابله بود. پتو رو توی دستم سفت مچاله کردم و آخرین توانم رو
هم خالی کردم و تمام. پتو از داخل مشتم رها شد با چشم هایی که به زور باز نگه داشته بودم و گوش هایی که به کندی می شنید، سعی کردم هشیار باشم و بتونم صدای بچه ای که می اومد رو تشخیص بدم قابله خندید. پتوی سفیدی دور جسم نحيف داخل دستش پیچید و با خوشحالی به من نگاه کرد و گفت: تبریک میگم بهت دخترجان، دختره با لب هایی که خشک و ترک خورده بود، زل زدم به بچه داخل دستش و زمزمه کردم…