دانلود کتاب به تو عاشقانه باختم از آذر اول با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیر حسین شریعت، مرد مذهبی و جدی… با مرام و اهل زورخونه! همه بهش می گن اقا سید! یه محل سر اسمش قسم میخورن! به خودش قول داده که دورِ عشق و عاشقی رو خط بکشه!قول داده فقط پشتِ زنی باشه که برای یه مدت همخونه شه!زنی که شوهر نداره و بارداره! شوهرش فوت کرده و بیوهی حاملست! تو محل چو میوفته که زنِ شوهر مرده چطور حامله شده! آقاسید دل میده به دلِ مریم خانم.. صیغش میکنه و..
زری خانم هر چه اصرار می کند زیر بار نمی روم. کار من از خجالت گذشته انگار. دین این زن را چطور ادا کنم، نمی دانم! دستگیره در را پایین می کشم صدایم می زند. _جونم حاج خانم. -جونت سلامت مادر میگم یه در بست بگیر راحت برو.. خب؟ چشم باز و بسته میکنم. -اینم به چشم برم؟ لبخند می زند و خداحافظی می کند. کنار خیابان می ایستم و کیفم را باز می کنم.
راه دور و ماشین دربست از عهده ام برنمی آید. با دهان نیمه باز و چشمان گرد شده داخل کیفم را نگاه میکنم. دلم برای خودم می سوزد. می دانم نیت زری خانم خیر است. دست تنگم را به رویم نمی آورد. نفس مثل یک آه از سینه ام خارج می شود. نمیدانم پدرم مقصر است یا مردی که زندگی ام را به آتش کشید. بغض به گلویم چسبیده و کم مانده بزنم زیر گریه. صبا زنگ می زند.
بغض درشتی که وسط گلویم گیرکرده را قورت میدهم. _کجایی مریم؟ من دارم میآم زودتر رسیدی وایسی که با هم بریم. نفسم را فوت می کنم. -نگفتم نمی خواد بیای. فکر کردی بچه ام! نترس دختر جون قرار نیست بلا سرش بیارم. صبا حوصله به خرج می دهد و با فروتنی لب میجنباند. -حالا وقتی همو دیدیم حرف می زنیم باشه قربونت برم؟ باشه ای می گویم و تماس را قطع می کنم.