دانلود کتاب تهاتر از الهه محمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نمی دانست حکایت دشت پرگل و شقایق های غمگین و گل سرخ تنها چیست!… صدای دف زدن مثل کوبیدن بر طبل از دور به گوش می رسید… نگاه دختر جوان مثل داغ شقایق سوخته بود اما لب هایش مثل سرخي گل سرخ، مرد جوان را سوزاند. تختی از گل شقایق برای دختر جوان ساخت و شانه اش را با قلب دخترک آشنا ساخت… پوششی حریر گونه روی تنشان پایین آمد و آنها جز صدای شوق دفها و فریاد عشق نمی شنیدند..
مجله ای دستش بود و به ظاهر مطالعه می کرد اما چیزی از مطالب دستگیرش بی خوابی بدجوری کلافه اش کرده بود. هرچه می کرد قادر نبود از فکر پدر و آوا بیرون بیاید. دلش می خواست به قصه دلدادگی آن ها پی ببرد. بااینکه پدر بامیل خود حاضر به تعریف ماجرا بود اما هنوز چیزی برایش نگفته و همچنان منتظر فرصت می گشت. شرایط فعلی مرد نیز کمی دست و
پایش را بسته بود. می ترسید باز کردن آن داستان و کشیدن پدر به عوالم گذشته بدحالش کند. از این جهت تردید داشت. هنوز از فکر پدر بیرون نیامده آن، تصویر فرضی و شباهتشان به شقایق ذهنش را درگیر می کرد اینکه آن تصویر خیالی در آنسوی آب با دختری در این سوی دنیابه هم ربط داشته باشد خیلی مسخره بود اما در آن دنیای فانی هیچ چیز غیر ممکن نبود. مجله را
روی صندلی کنار تخت انداخت و دراز کشید. موبایلش را برداشت تا کمی با نتش ور برود. تا اینترنتش روشن شد ده ها پیام روی گوشی اش بالا آمد که بیشترینشان مربوط به با خواندن مطالبش پوزخندی زد و بی آنکه جوابی دهد از صفحه اش بیرون آمد.در حال چک کردن مابقی پیام هایش بود که گوشی اش زنگ خورد. آلما بود. متعجب شد چه کسی آن ساعت از نیمه شب با او تماس گرفته است…