دانلود کتاب زئوس از آرزو نامداری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سلـیم… مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه… اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به روش خودش مجازات میکنه… کی میدونه اون چند نفر رو کُشته…؟ به اون میگن زئوس، چون این نام برازنده ایزد آسمان رخشان و الهه ی یونانیان هست… حالا چی میشه اگر یک زن… یه دختر با چشم های شیطانیش، با هدف قبلی وارد زندگی این مرد فوق ترسناک بشه…؟ خیانتش قابل بخششه…؟ و یا مجازاتی جز مرگ در انتظارش نیست…؟
امیر تهرانی، دیروز با اولین پرواز رفته ترکیه..! مردمک هایش تکان می خورند. یک پرواز فوری… با عجله…! علتش…؟ شاید فرار…فرار از…؟ یک جرم بزرگ…. ماشین را پایین تر از خیابان کلینیک پارک می کند و قدم های سریعش را به طرف ساختمان برمیدارد… زن و مردی را میبیند که در حال ورود به آسانسور هستند. زوجی که خودشان را پزشک می نامیدند. کلاهش را تا روی پیشانی اش جلو می کشد و قبل از اینکه در
آسانسور بسته شود، خودش را داخل کابین می اندازد…! نگاه زن و مرد روی چهره ی خشنی که کلاهش را برداشته، خشک می شود و سلیم که نیشخند می زند، درها به هم نزدیک می شوند. _خوشحالم میبینمتون دکتر رائفی... _چی میخوای آقا..؟ یک کلام بگو و دیگه سر راه همسر من قرار نگیر..! دکتر تهرانی است که دست روی میز ستون کرده و نگاه خیره اش را به سلیم داده است. رائفی با پریشانی دست به صورتش
می کشد و سلیم از ضعف این زن و شوهر، خوشش می آید. _امیر کجاست…؟ تهرانی زیر لب چیزی میجود و کمر راست می کند. رائفی که پشت میز، و روبه روی سلیم نشسته است، تقریبا روی میز خم می شود: هرچقدر اطلاعات خواستی بهت دادم… قرار بود دیگه سر و کله ت، جلوی راه من پیدا نشه…! سلیم نگاهش را اول به صورت مرد می دهد و با یک پوزخند، آن را تا صورت زن پایین می کشد. كدوم اطلاعات…؟