دانلود کتاب در پناه آهیر از م. ابهام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره..و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش..عاشق آهیر جذاب و مرموز !
امتحانام تموم شده بود و همش با دوستام بیرون بودم و می گشتم. آهیر همیشه قبل از من خونه بود و برخلاف حرفش که گفته بود گاهی شبا دیر میاد هنوز هیچ شبی دیر نیومده بود.. وارد خونه که شدم دیدم روی مبل لم داده و چشماش بسته ست.. کوله پشتیمو محکم پرت کردم روی مبل.. یهو چشماشو باز کرد و گفت: هوووش حیوون. _علیک حاجی عه خواب بودی؟ ببخشید از قصد کردم. لبخند بدجنسی زدم که
کنترل تلویزیونو پرت کرد خورد به ساق پام… وحشی ای نثارش کردم و رفتم تو آشپزخونه… در یخچالو باز کردم و دیدم تقریبا خالیه: هیچی تو این خراب شده ت پیدا نمیشه بریزیم تو این شکم صاب مردمون؟ _پول نداشتم غذا بگیرم یچی بپز خیر سرت دختری.. منم گشنمه. رفتم پشت سرش وایسادم و یه دسته از موهاشو محکم کشیدم و گفتم: مگه نگفتم به من نگو دختر؟ بعدشم مگه نگفتم من آشپزت
نیستم؟.. هان؟ سرشو کنار کشید و روی مبل خوابید و گفت: به هیچ دردی نمیخوری نه غذا میپزی نه به درد تخت می خوری نه به درد چش چرونی. فریزر رو باز کردم و یه بسته گوشت درآوردم و گفتم: یه تختی نشونت بدم که یادت نره. _زارت. خندیدم به زارت گفتنش و در یخچالو بستم… دلم می خواست غذا بپزم براش و کارای خوبشو تلافی کنم گوشت ها رو بلند و نازک به سبک ژولین بریدم و ریختم تو قابلمه …