دانلود کتاب ساطور از ندای اجبار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درمورد یه پسرِ جوونه که پر از قانونای مزخرف تو زندگیشه، همیشه خوشه اما.. تا حالا کسی دیده آدمای همیشه خوش، سختی توی زندگیشون نداشته باشد؟
درست هشت سال و یازده ماه پیش این خانه را خرید. البته بعد از فروختن خانه ی قبلی اش… یا شاید بهتر است بگوید خاطرات قبلی اش!!! خاطراتی که هر لحظه عذابش میدادند که مبادا بقیهی چیزهایش را هم نیز از دست بدهد… بعد از رفتن مینا، در خانه ی جدیدش عُزلت گزید و هر از گاهی هم به او سر میزد… شاید یک ماه هم طول نکشید که خودش را
در دل امجد و پری جا کرد و به سیاوش میگفت داداش… به خودش آمد… جلوی در مجتمع بود…. ماشین را در پارکینگ گذاشت و به طبقه ی سوم آپارتمان شش طبقه ای رفت… خوبی آپارتمان این بود که کسی توی زندگی ات سرک نمی کشید… حتی اگر میمیردی هم کسی در خانه ات را نمیزد مگر آقای توکل!!! آن هم برای گرفتن پول شارژ و هزینه ی تعمیر آسانسور و…. اولین چیزی که در بدو ورود به خانه به چشم
میخورد یک مترسک نمایشی است… مترسکی که لباس ها و ماسک های تئاتر را رویش نصب میکند. لباس ها و ماسک های عجیب و غریب که هر کدامشان را همچون اعضای بدنش دوست داشت… این مترسک را درست در انتهای راهروی منتهی به اتاق ها جلوی یک قاب سه نفره از خودش و پدر و مادرش گذاشته بود. شاید اگر یک غریبه وارد خانه شود بترسد و با خود فکر کند یک دزد در انتها و تاریکی راهرو پناه گرفته …