دانلود کتاب سایه به سایه از مهسا زهیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لادن دختر یه خانواده سنتی و خوشنام محل زندگیشه که به واسطه رشته پرستاری و کمکهاش به اطرافیان، نظرمثبت تمام اقوام و همسایهها رو جلب کرده و آینده روشنی پیش رو داره؛ ولی زندگی همیشه آروم نمیمونه اشتباهات دیگران ورق رو برمیگردونه. اشتباهاتی که پای بدنام ترین آدم محل رو به زندگی لادن باز میکنه. مردی با گذشته و حال و روز مبهم که برای رسیدن به آرامش خودش، آرامش هرکسی که سر راهش قرار میگیره، به هم میزنه و …
*لادن* قدم هام سمت خونه دایی کندتر و کندتر میشد. تحمل این حس سرباری رو نداشتم و هر روزی که می گذشت، حالم بدتر میشد زن دایی جلوی روم چیزی نمیگفت و پسردایی هام سعی می.کردند با شوخی فضا رو بهتر کنند؛ اما من از عصبانیت بابا میترسیدم از اینکه قهرش با من و فرستادنم به اینجا زیادی طول کشیده بود. این اولین بار بود که چیزی از من باب میل خانواده پیش نمی رفت، نمیدونستم چی پیش میآد.چشمم به نیمکت خالی پارک کوچیکی نزدیک خیابون
افتاد سمتش رفتم و روش نشستم. به صفحهی گوشی توی دست هام نگاه انداختم. آگهی های استخدام این شهر رو ذخیره کرده بودم که سر فرصت بخونم ممکن بود مجبور بشم چند ماه از محله ی خودمون دور بمونم و باید از همین حالا فکر بدترین شرایط رو میکردم باید دنبال کار میگشتم. کارت های اعتباریم توی خونه جا مونده بودند و به جز دستبند و گوشواره هایی که برای مراسم انداخته بودم طلای دیگه ای همراهم نبود باید یه کار موقت دست و پا میکردم
دایی خبر نداشت؛ اما یه جایی مصاحبه کرده بودم هنوز جواب نداده بودند دوتا مصاحبه هم برای فردا بود. آه کشیدم و ساعت رو چک کردم نمیخواستم برم خونه؛ ولی زندایی دو بار زنگ زده بود. فکر میکرد برای خرید لباس اومدم شب خواستگاری بعد از کلی بحث و جدل ساک ها رو هول هولکی بسته بودیم. نگاهم به داروخونه اون طرف خیابون افتاد. شهر خیلی بزرگ نبود و پیدا کردن کار مناسب سخت میشد. باید تمام تلاشم رو میکردم حتی اگر بابا هم از خر شیطون پیاده میشد و …