دانلود کتاب آیه های سیاه (جلد دوم) از سحر ممبنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آدم ها یکبار میآیند هزاربار می روند. مگر یک قلب چند بار می تواند شکافته شود؟! چند بار می تواند از یک حجم سنگین خالی شود و مثل توری که پاره شده همینطور آویزان بماند تا زمان، سوزن تیز و بی رحمش را بردارد کُند و پر حوصله کوک بزند زخمِ قلبی را که با هر وصله تنگتر می شود …
تمام راه سکوت کرده بودند نه سرسبزی جاده به ذوقشان آورد و نه هیچ کدام میلی به حرف زدن داشتند. سهراب خشمش را ربط داده بود به ترافیک و شلوغی جاده هر جا گیر می افتادند انگشت های مشت شده اش را میکوبید روی فرمان و زیر لب غرغر میکرد حرف برای گفتن زیاد داشت اما اصلا مطمئن نبود حرف هایش بتواند محبوبه را آرام کند و ذره ای از اضطرابش کم کند. شاید همین شکی که به وجود خود و ضرورت همراهی خودش با محبوبه داشت بیشتر
کلافه اش میکرد. محبوبه سرش را در دست گرفته، تلاش میکرد به افکار دیوانه وارش افسار بزند وقتی مهری زنگ زد نزدیکی گرگان بودند مهری با لجاجتی بعید گفت: گوشی رو بده اکی! مامان تو جاده ایم شلوغه، برسیم به جای خلوت میگم زنگ بزنه. _شما خوبید؟ محبوب من دلم شور میزنه. _چرا بد باشیم آخه؟ سفریم؛ کاش تو هم بودی خوش گذشت. _من … _میدونم برسیم تهران می آم پیشت. _بيا، حتما بیا به اکی بگو بیمعرفت نباش بهت نیاز دارم. محبوبه دست
کشید به گلویش و زمزمه وار گفت: داره میخنده اکی، میگه میآم. معلوم است مهری قانع نشده حتما توی ذهنش صدای خنده اکی را میخواهد. محبوبه شیشه را پایین کشید گوشی را کمی بیرون گرفت تا صدایش توی صدای بوق ماشین ها گم شود سهراب از گوشهی چشم نگاهش کرد و قلبش برای تلاش مذبوحانهی او ریش شد. دستش را بیجهت روی بوق گذاشت و با حرص فشرد. مهری بی این که ذره ای از نگرانی اش کم شده باشد تماس را قطع کرد. مدتی بعد وقتی اتومبیل مقابل …