دانلود کتاب داغ (جلد اول) از سحر ممبنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان دختری سرکش به نام محبوبه که علاقه خاصی به کاراته دارد اما در مسابقات ناحیه شکست می خورد و به مسابقات زیرزمینی روی می آورد و جهت کم کردن مشکلات خانواده تصمیم به منشی گری در مطب سهرابی می شود که مبتلا به سرطان است و …
تکه های پراکندهی ابر، آسمان آبی را لطیف و مهربان نشان میداد همراه مهری از خانه بیرون آمدم جلوی در هوا را بو کشیدم با لبخند به مهری نگاه کردم. آماده حرکت بود. دست بردم گوشی ام را از توی جیبم برداشتم می خواستم به آژانس زنگ بزنم. گفت: اگه میخوای کار کنی باید یه راه کم هزینه تر پیدا کنی! تا ایستگاه اتوبوس پیاده رفتیم آدرس را به او نشان دادم. سوار اتوبوس شدیم کنار هم نشستیم. کمتر پیش آمده بود با مهری همراه شوم اینطور کنارش بنشینم.
اینطور تنها باشیم. گفتم: به نظرت کار رو به من میدن؟ -امیدوارم اینطور بشه اگر نشد ناراحت نباش یه کار دیگه پیدا میکنیم. _خیلی سخته پیدا کردنش! نگاهش را از من گرفت به شیشه دوخت و آهسته گفت: این شهر خیلی عجیبه آدم خیال میکنه همه چی توش پیداست اما وقتی واردش میشی پیدا کردن خیلی سخت میشه! _دنبال چی می گشتی؟ -همه چیزای گمشدهام! چیزایی که شاید زندگیمون رو تغییر میداد! حالا هم دیر نیست من کار پیدا می کنم و زندگیمون
رو تغییر میدیم. _برای تو امیدوارم! تلفنم زنگ خورد پوریا بود. مهری نگاهش را از صفحه گوشی گرفت. تماس را رد کردم. نزدیکی آدرسی که داشتیم پیاده شدیم. دوباره مسیری را پیاده رفتیم و تاکسی گرفتیم و از چندنفر پرسیدیم بالاخره به محلی رسیدیم که سردرش تابلوی بزرگی بود کلنیک روان درمانی صبح امید! از در نرده ای آبی داخل رفتیم سنگفرش نارنجی و گیاهان باران خورده دو طرف فضا را دوست داشتنی کرده بود زیر سایه بان ساختمان یک تاب حصیری و …