دانلود کتاب سمفونی شب سرخ از مهری هاشمی، دیبا کاف با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گلبرگ دختر تنها و سرخوردهایه که تو بچگی مادرش رو از دست داده. پدرش خیلی زود ازدواج کرده و دختر تنها داستانمون با آزار و اذیتهای نامادری بزرگ شده. گلبرگ زیبا قصه دل در گرو پسرعموش داره و تمام آرزوش رسیدن به اون هست. پسر عمویی که حاصل یه خانواده پر از تعصب با افکار پوسیدهست. گلبرگ چند هفته مونده به تاریخ عروسیش واسه رهایی از مشکلاتش به یه مهمونی میره و اونجا زندگیش به کلی تغییر میکنه و …
از خستگی و اتفاق هایی که از سر گذرونده بودم سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم. _شیر مردم تویی؟ با شنیدن صدای بی بی تکیه ام رو از پشتی مبل گرفتم و با عجله به طرف اتاق خوابش حرکت کردم. لعنت به من که این پیرزن رو نصف شبی زا به راه کرده بودم. دست روی دستگیره در گذاشتم و حين وارد شدن لبخندی روی لبم نشوندم تا نگران نشه اما بیبی همیشه تیزتر از این حرف ها بود. _جانم بی بی منم بیدارت کردم؟ نگاهم کرد و روسری سفیدش رو روی موهای
حنا بسته اش کشید که کنار تخت نشستم. -چه بیخبر اومدی پسرم؟ -ببخشید فکر کنم بدخوابت کردم. -نه پسرم اتفاقی افتاده مادر؟ چرا قیافه ات تو همه؟ دستی پشت گردنم کشیدم. -من که دارم میخندم چطوری میفهمی که مشکلی دارم. خیره نگاهم کرد و لبخند شیرینی زد. -من تو رو از چشمات میشناسم، چشمات یه چیزیشون هست پس با لبخند من رو گول نزن چی شده که این ساعت شب بلند شدی اومدی اینجا؟ نفسم رو بیرون فرستادم و پیشونیم رو ماساژ
دادم سرم رسما داشت میترکید. _گند زدم بیبی. چهره اش نگران شد و دست آزادم که روی رونم بود رو گرفت و فشار آرومی بهش وارد کرد. -چی شده دور سرت بگردم؟ چرا انقدر پریشونی؟ حتی نمیتونستم به زبون بیارم چطور بهش می گفتم پسر که انقدر بهش اطمینان داره و بهش افتخار میکنه همچین گندی زده؟ چطور میتونستم بگم انقدر بیغیرت هستم که با زندگی یه دختر بازی کردم؟ سکوتمو دید که فشار دیگه ای به دستم آورد. به من بگو شیر مردم گفتن سبکت میکنه …