دانلود کتاب گل های پیراهنت از ستاره شجاعی مهر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
به زحمت قدم بعدی را برداشت و نفسش توی گلو گیر کرد. درد بد زمانی به قوزک پای زخمیاش پیچیده بود. دلش میخواست زار زار گریه کند. کمی بدن نحیفش را جلو کشید و دست به تنهی تنومند درخت کشید. ایستاد و به نفس نفس افتاد. جلوی چشمانش گاهی تیره میشد و گاهی انگار سوزن میرفت توی مردمک های خیسش. جان نداشت بیشتر از این راه برود. سرش را کمی بالا گرفت و نگاهش رفت تا روی ابری که چیزی به ترکیدن بغض سیاهش نمانده بود …
نگاه خندانش به سمت هورام برگشت. همان خنده ای که دندان های صدفی و یکدستش را به رخ او میکشید. هورام کلاهی را که به سر داشت کمی پایین داد و نگاهی به سر در رستوران انداخت. _جای خلوت تر سراغ نداشتی؟ تنها با همین سوال شیطنت درنا گل کرد و با لبخندی کش دار از روی صندلی جلو خودش را سمت هورام کشاند. -جای خلوت دوست داری؟ واسه چی؟ هورام کوتاه خندید و گفت: جنبه تو ببر بالا دختر. درنا نیشخندی زد و گفت: من که جنبهم
بالاست تو چرا پسر خوبه فرخ نموندی و باهام قرار گذاشتی؟ هورام چشمانش را تنگ کرد و مستقیم زل زد به مردمک های چشمان دخترک. -تو با فرخ حرف زدی؟ -من نه چرا میپرسی؟ -فرخ تو رو دوست داشت اینکه یهو از چشمش افتادی یکم غیرعادی نیست؟! درنا بی اهمیت خندید: شاید خطر واقعی رو احساس کرد. -چه خطری؟ درنا در ظاهر نشان داد حوصله اش از این سوال و جواب ها سر رفته است. -هورام مثلا منو آوردی شام بیرون به خدا گشنمه. هورام هم کوتاه آمد: باشه
عصبی نشو، بریم. درنا با ذوق پیاده شد و همین که هورام اتومبیلش را جای مناسبی پارک کرد به سمتش دویدو دستش را دور بازوی درنا انداخت. -درنا. -چیه؟ نترس برات حاشیه درست نمیشه. هورام حرفی نزد و درنا اخم کرد. -نشد یه بار بدون نگرانی با تو بیام بیرون. هورام نگاهی به چهرهی بغ کردهی درنا انداخت و در دل خودش را سرزنش کرد با اینکه عاشق درنا نبود اما نمیتوانست ناراحتی او را .ببیند دخترک را بیشتر به خودش چسباند و زیر گوشش زمزمه کرد …