دانلود کتاب دالاهو از نگار رازقندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یاسر مردی از تبار کورد که بعد از مرگ صمیمی ترین دوستش “طاهر”، مسئولیت خانوادهش رو بر عهده می گیره؛ آفاق “بیوهی طاهر” رو به عقد خودش در میاره. اما جنجال از جایی شروع میشه که آهو “دختر طاهر” دست و دلش رو می لرزونه و از مرد جدی که یک ایل ازش حساب می برند، به عاشق و دلباخته دختر خونده خودش تبدیل میشه و… جنجال عشقی ممنوعه بین مرد میانسال و دختر آفتاب و مهتاب ندیده کورد.
با تقه ای به درب اتاق از فکر بیرون اومدم. لابد مامان بود دیگه… باز میخواست من رو با چند تو کلمه شرمنده کنه و یه کاری کنه از عذاب وجدان رفتارم خفه شم. -بله؟ برخلاف انتظارم صدای یاسر از پشت درب پیچید. ‘میتونم بیام تو؟زشت نبود اگر ردش میکردم؟ اگر میگفتم ” نه ” میرفت پشت سرش هم نگاه نمیکرد. با تاخیر و در عین حال صدای گرفته گفتم: هوم میتونی. حتی دیگه مهم نبود شال سرم کردم یا نه… وارد اتاق که شد. من فقط نگاهش کردم.
از دور و نزدیک عصبی و مهربون در هر حال جذابیت خودش رو داشت. -اومدی اینجا چیکار؟ به سمت پنجره اتاقم رفت و یکم پرده رو کنار زد: برف دوست داری گفتم خبرت بدم داره برف میاد! یادم رفت ناراحتم یادم رفت مامان چه رفتاری کرده و قهر بودم… با ذوق از جام بلند شدم و سمت پنجره رفتم. -خدایی؟ باز کن ببینم. خواستم باز کنم که دستم رو گرفت و منو از پنجره دور کرد. -سرده باز نکن سوز میاد. نزدیکم بود. خیلی نزدیک… نگاهش معنا دار بود… خبر برف
میتونست بهونه باشه و کاملا مشهود بود واسه چی اومده اما غرورش اجازه نمیداد بگه. -خب، خبرت رو دادی دیگه اگر بخوای میتونی تو هم بری باز من به قول خودت مغزتو تیلیت نکنم. مچ دستم رو بیشتر نگه داشت. قدم دیگه نزدیکم اومد و اروم با صدای بمش زمزمه کرد. -تو که همچین بدت هم نمیاد؛ ولی طاهر زیادی نازک نارنجی تربیتت کرده سر همه چی باید قهر کنی؟ من شايد يكم لوس بودم و یه کوچولو هم نازک نارنجی؛ اما خودم میدونستم بعد از بابا این اخلاقم …