دانلود کتاب دل آهو از مونا_ع با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ارباب روستایی که آهو رو مجبور میکنه برای انتقام از همسرش باهاش ازدواج سوری کنه….
رفتم تو اتاقم و سعی کردم به خواب برم. دلم میخواست برم مادرمو ببیینم رفتم با سلطان خاتون صحبت کردم که به شدت مخالفت کرد و گفت تا دو ماه از ازدواجت نگذشته حق نداری بری دیدن خانوادت ازش پرسیدم چرا؟؟ جوابی طبق معمول بهم نداد. نفسمو با اه بیرون دادم و بی طاقت رفتم تو حیاط دیدم دارن لباس و پتو میشورن تصمیم گرفتم بهشون کمک کنن اول همه میگفتن نه حق کمک ندارید. اگه بفهمن به ما کمک می کنید خان عصبی میشه بیچاره ها نمیدونستن
خان اصلا به من توجهی نمیکنه! اون روز خودمو با لباس شستن سرگرم کردم. نارین تو طویله کار میکرد و اون جا رو اب و جارو میکرد. تا حالا بچشو ندیده بودم دلم میخواست بچهی خانو ببینم، ببینم به جذابی خان هست یا نه ! رفتم طرف بهار و اروم بهش گفتم: بچهی خان کجاست؟ متعجب پرسید: چطور خانوم؟؟ _کنجکاوم بیینمشون. اهی کشید. نارین: خاتون نمیذاره کسی جز خان و سلطان خاتون پسرشو ببینن. تعجب کردم: چرا اخه؟؟ سرشو جلو اورد: نمیدونم اما
خب بعضیا میگن چون پسرش تنها قدرتیه که داره و نمیخواد بهش اسیب بزنه چون اگه اورهان خان بلایی سرشون بیاد اردوان خان نارین خاتونو از عمارت میندازه بیرون برای همین رو پسرش خیلی حساسه! حتی غذاهای پسرشم خودش درست میکنه. با اینکه حسابی تعجب کردم اما سرمو تکون دادم و رفتم داخل.پس اردوان خان یه وارث داشت اما خب اهالی ده که قبول نمی کردن پسرش جانشینش شه! چون نارین یه خیانت کار بود. سرمو تکون دادم اخه این حرفا …