دانلود کتاب خشم سرد از مشیانه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حامد قرار بود جای همهی نداشته هامو پر کنه، جای برادرش محمد رو… قرار بود هوای عشق برادرش از سرم بیفته ولی من از خودش بریدم چون عشق هیچ وقت از دل آدم نمیره. اما این معنیش نبود که خائن من بودم. یه نفر زودتر جای منو تو قلب حامد پر کرده بود. یه نفر زندگیشو روی آوار زندگی من ساخته بود. حالا من میرفتم تا خودمو از نو بسازم…
کلافه روی تخت نشستم نمیخواستم باهاش همکلام بشم. وگرنه میگفتم تنهام بذاره. اما نگفتم. خشممو توی خودم خالی کردم. مثل همه وقتایی که نصفه شب اومد خونه.. مثل همه وقتایی که گوشیش سایلنت بود. مثل تموم ساعتایی که کنار هم بودیم اما حواسش جای دیگه بود… من استاد خالی کردن حسام توی خودم بودم… دوباره بلند شدم و سمت کمد رفتم. چمدونو بیرون کشیدم و گذاشتم روی زمین بدون تا کردن لباسا رو چپوندم داخلش. خیلی ها رو برده بودم اما
حواسم به این چیز میزا نبود. وقتی امروز توی محضر حرف از برگشتن و فرصت دوباره زد ترس برم داشت که نکنه با لباسام خاطره بسازه واسه خودش! کسی که از من بریده بود باید واسه همیشه میبرید. لکاته ای که نمیدونستم کیه و آوار شده بود به زندگیم باید خودش خاطره خودشو می ساخت. از جلوی چمدون بلند شدم و به سمت در اتاق رفتم نزدیکش که شدم مکث کردم. خودشو در حدی کشید کنار که بتونم رد بشم. این بار به اتاق کارش رفتم. بازم دنبالم اومد
کلید گاوصندوقو از توی کشوی میز کارش برداشتم و بازش کردم. فیلم و آلبوم عروسیمو بیرون کشیدم و گذاشتم روی میز میخواستم درو ببندم که چشمم خورد به پاکت صورتی .. دستمو جلو بردم و برداشتمش.. تای پاکتو باز کردم و کارت عروسیمونو بیرون کشیدم… چی شد که به اینجا رسیده بودیم؟ ذهنم پر کشید به چهار سال قبل… به خرداد ۱۳۹۴ وقتی جلوی قنادی روی زمین نشسته بودیم. دستگاه بستنی قیفی درست پشت سرمون بود و از ترس گشت ارشاد جرات …