دانلود کتاب شبی در پروجا از سارا انضباطی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حنا زنی جوان و شکست خورده که سال ها قبل به صورت قاچاقی از کشور دزدیده و فروخته و محکوم شده! اما یک شب وقتی میفهمه قراره بازیچهتر از چیزی که هست بشه تصمیم به فرار میگیره و حین فرار و در عین ناامیدی در دل یکی از شب های تاریک و زیبای شهر پروجا با سید الیاس طباطبایی روبهرو میشه! مردی از جنس نجابت و مردانگی… مردی که از اون شب به بعد مثل معجزه زندگی حنا رو زیر و رو میکنه و به قلب شکستهاش عشقو یاد میده! این داستان روایتِ عشقیست هیجانانگیز و پرفراز و نشیب… عشقی که در دل تفاوتهای زیاد فرهنگی و عقیدتی رخ خواهد داد …
حنا نگاهم کرد و آستینم رو کشید. متعجب سر تکون دادم و کنارش نشستم. این ترسش از مردها دلم رو به درد میآورد و به حدسیاتم برای اتفاقاتی که براش افتاده بود دامن میزد. این دختر زیادی مظلوم بود و من هر بار با دیدنش یاد حوا میوفتادم و دوست داشتم کمکش کنم هر چند که فرق این دختر و خواهر زبون دراز من هزاران برابر بود. نگاه این دختر معصوم بود و انگار که خدا منو فرستاده بود تا کمکش کنم. و من چقدر این روزها به حرف های حاج بابا مبنی بر کمک خدا
با دستهای ما آدمها ایمان آورده بودم. داریو که انگار متوجه حال حنا شده بود نگاه ازش گرفت و با صدایی آروم مشغول توضیح شرایط رفتنش شد. حنا هم انگار با شنیدن حرف های داریو امید درونش زنده شده بود به مرور از گرفتگیش کم شد و وارد بحث شد. بعد از مدتی که داریو از شرایط خروج غیرقانونی توضیح داد قرار شد که بعد از هماهنگی های لازم در دوسه روز آینده بهمون خبر بده. از در دفتر خارج شدیم و همقدم با هم به راه افتادیم و بعد از چندی صدای دخترک که
عجیب بی حرف شده بود متوقفم کرد: پولش چقدر میشه؟ گیج نگاهش کردم که ادامه داد: من پول ندارم… میدونم قراره باز مثل لطفهای این چند روزهت این لطف هم در حقم بکنی اما میخوام ببینم چقدر میشه تا بتونم در آینده وقتی رفتم پیش خانواده ام پس بدم. لبخند کمرنگی زدم؛ عزت نفسش در عین ناچاری ستودنی بود. من خودمم باید برگردم ایران اونجا با هم حساب میکنیم نگران نباشید. قدر دان نگاهم کرد… نگاهش پر از حرف بود و من بی سواد ترین آدم …