دانلود کتاب هفت خاج از فاخته حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در شبی که باران همزمان متوجه خیانت خواهر و نامزدش و همچنین بالا کشیدن داراییشان توسط دشمنی مجهول می شود، توسط نامزدش سعید به او داروی مخدر تزریق میشود. او که در گریز از سعید است حینی که هوشیاری اش تحلیل می رود کسی را زیر میگیرد و با تهدید های سعید بنا بر لو دادنش به پلیس، مجبور به فرار از ایران میشود و اتفاقاتی گریبانش را میگیرد که پس از چندین ماه تصمیم به بازگشت میگیرد تا از دست رفته هایش را پس بگیرد …
-مامان… مامان… باز از راه نرسیده سر و صدا راه انداخته بود. نیمچه اخمی به چهره نشاند و تسبیحش را روی سجاده نهاد و سجده کرد که بوی عطر محمدی سجاده در شامه اش پیچید بوسه زدنش بر مهر همزمان شد با صدای پایین کشیده شدن دستگیره در. سر از سجاده برداشت و چشم چرخاند که قامت دخترک خوش قد و بالایش در قاب نگاهش نشست مانتوی آستین سه ربع قرمز رنگی به تن داشت و شال نصف و نیمه ای هم روی موهایش نشانده بود. -چته باز خونه رو
گذاشتی رو سرت؟ دختر چشم در حدقه چرخاند و گفت: باز داری توبه کدوم گناه نکردتو میکنی؟ چند قدم جلو رفت، نگاهش رنگ تحقیر داشت. -اگه اون دنیایی که ازش میگی و خدایی که جلوش دولا راست میشی رو یه روز دیدم میگم بهش زیاد واسش دعا و نماز خوندی. اخمی به چهره نشاند و چشم غره ای نثار صورت غرق در آرایش دخترکش کرد دست به زانو گرفت و برخاست. چادر سفید را از روی سرش سر داد و روی دست گرفت زیر لب زمزمه کرد: استغفرلله زبون به
اون دهنت بگیر. دختر اما چشمی چپ کرد و با لودگی گفت: چیه خب؟ تو هم دست بردار دیگه. اگه قرار بود خدات جواب بده الان حال و روز بابا این نبود. غرید: لال شو… پری لال! -خب حالا جوش نیار. خودش را روی نزدیک ترین صندلی که دم دستش آمد پرت کرد. دست به پیشانی اش گرفت و با دو انگشت شقیقهاش را فشرد آرام لب زد: باباتو تو دق دادی پری ننداز گردن خدا. پریسا کلافه شستش را به لبه ناخن مانیکور شده اش کشید و گفت: نیومده بودم باز اوقات تلخی کنی …