دانلود کتاب پایان رهگذر از رویا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشمهای خودش میبینه، افسردگی شدیدی میگیره. افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونهی مرجان، خونهای که توی یکی از روستاهای دور افتادهی ایران هست میره؛ غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره. به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر میگیره؟ دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟
پنجره با صدای رسایی باز میشه همین که پنجره رو باز میکنم هوای سرد بیرون توی خونه هجوم میاره و من در عجبم که چرا با اینکه بهاره، هوا انقدر سرده! به بیرون زل میزنم. چرا؟ چرا باید به خاطر من ياسر بکشن؟ به خاطر چی؟ مگه من کی ام؟ چند روز بود که اصلا از اتاقم بیرون نرفتم، حتی لب به غذایی هم نزدم. خیلی سرم تیر میکشه. مامانم میگه که دارم توی تب میسوزم؛ اما خودم خیلی سردمه؛ یه لحظه هم پتو رو از خودم جدا نمیکنم. توی این چند روز فقط به یک چیز فکر کردم؛ اون هم اینکه من کیام؟ همینطور فکرهای گوناگون
توی سرم رژه میرن که در اتاقم زده میشه بدون اینکه اجازهی ورود بدم یا عکس العملی نشون بدم، همینطوری روی صندلی گهواره ای تاب میخورم و به منظره روبه روم چشم میدوزم منتظرم مامان یا بابا توی اتاقم بیان و باز همون سوال های تکراری رو بپرسن. در اتاق باز و بسته میشه. نمیدونم کی اتاقم اومد نه حرفی میزنه و نه صدایی ازش درمیاد. بعد از چند دقیقه صندلي چوبي ميز مطالعم روبه روم قرار میگیره و یه خانم جوون که بهش میخوره سی یا سی و پنج ساله باشه روی صندلی میشینه لبخندی که رو لباشه خیلی رو
خوشگله، بهش میخوره خیلی مهربون باشه. اون خانم با چشم های آبی رنگش توی چشم هام زل میزنه و میگه: سلام عزیزم خوبی؟ همینطور بیحرف نگاهش میکنم از چشماش معلومه که مثل بقیه از کارهام در عجبه خیلی ریلکسه. دست هاش رو با ذوق به هم میکوبه و میگه: خب خب خوشگل خانوم چشم زمردی من اومدم باهم حرف بزنیم. چند دقیقه میگذره و فکر کنم به این نتیجه میرسه که من چیزی نمیگم؛ ولی خودش و نمیبازه و با همون لبخندش میگه: خب اگه نمیخوای حرف بزنی… حرفش رو قطع میکنه و با دقت به میز مطالعم نگاه میکنه …