دانلود کتاب خطر در خانه آخر از آگاتا کریستی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
به نظر میرسد که قاتلی مصمم، زنی جوان را که به تازگی از چندین اتفاق تهدیدآمیز جان سالم به در برده، هدف خود قرار داده است. و حالا این وظیفهی هرکول پوآرو است که جان او را نجات دهد. پوآرو در حالی که تعطیلات را سپری میکند، با زنی جوان و زیبا به نام نیک باکلی آشنا میشود و شنیدن توصیفات این زن دربارهی «رویارویی های تصادفی اش با مرگ»، او را عمیقا به فکر فرو میبرد …
آن شب وقتی به خانه آخر رسیدیم اولین نفری که دیدیم، نیک بود. کیمونوی زیبایی پر از طرح اژدها پوشیده بود و داشت توی هال راه میرفت. -آه شمایید! -خیلی ببخشید مادموازل. -میدانم حرف بدی زدم ولی واقعیت این است که منتظر لباسم هستم. قول داده بودند.. قول صد در صد داده بودند که حاضر شود بی شعورا. -آها پس قضیه لباس است لابد امشب برنامه شام دارید، نه؟ -بله قرار است بعد از آتش بازی شام بخوریم یعنی قرارمان این بود. تغییر ناگهانی و محسوسی در صدایش ایجاد شد. ولی یک لحظه بعد دوباره خندید و گفت: تسلیم
نشو! این شعار من است. فکر مشکلات را نکن تا مشکلی پیش نیاید. امشب دوباره شجاع شده ام میخواهم تا جایی که میتوانم شاد باشم و خوش بگذرانم. صدای پایی از پله ها به گوش آمد نیک برگشت، نگاه کرد. -مگی است. مگی اینها دو کارآگاهی هستند که قرار است از من مراقبت کنند. ببرشان تو اتاق پذیرایی تا ماجرا را برایت تعریف کنند. با مگی احوال پرسی کردیم و همان طور که نیک گفته بود، پشت سر او به اتاق پذیرایی رفتیم. به نظرم آمد دختر خوبی است و نظر مساعدی به او پیدا کردم. چیزی که باعث شد از او خوشم بیاید،
ظاهر آرام و متینش بود. دختری بود آرام و زیبا بمعنی قدیمی کلمه. معلوم بود که باهوش نیست. آرایش نکرده و پیراهن مجلسی مشکی و سادهای پوشیده بود. چشمهای آبی بی شیله پیله و صدای دلنشینی داشت. گفت: نیک چیزهای عجیبی تعریف میکرد لابد مبالغه میکند وگرنه دلیلی ندارد که کسی بخواهد به او صدمهای بزند. چون او که در دنیا دشمنی ندارد. ناباوری از صدایش معلوم بود داشت با حالت ناخوشایندی به پوآرو نگاه میکرد فهمیدم که دختری مثل او به خارجی ها با شک و تردید می نگرد. پوآرو با لحن آرامی گفت: ولی مطمئن باشید …