دانلود کتاب آرامش پنهان از سمیرا امیریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی میگذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده میکند و برای مصاحبه پا به این شرکت میگذارد و با مردی درد کشیده و زخم خورده آشنا میشود، مردی که زندگی دلارا با او گره میخورد و آشنایی که چندان اتفاقی نیست! …
روی مبل سه نفره دراز کشیده بود و سیگار دود میکرد. زیر سیگاری کریستالی را روی شکمش گذاشته بود و پاک سیگار کاپیتان بلک و فندک نقرهایش روی میز جلوی مبل بود. سیگار کنج لبش به نیمه رسیده و نگاهش به صفحهی تلویزیون بود اما فکرش در احوالات دیگری سیر میکرد پارسا با سینی چای در دستش از آشپزخانه بیرون آمد و آن را روی میز گذاشت، روی مبل تک نفره کنار مبل سه نفره ای که کارن روی آن از سیگارش کام میگرفت نشست. سعی داشت بدون توپ و تشر که همیشه هم جواب معکوس میداد حواس کارن را
معطوف خودش کند تا سیگارش را رها کند. -تو فکری کارن؟ کارن محلش نگذاشت و در عوض نیم تنه اش را خم کرد و از پاکت سیگارش، نخ دیگری بیرون کشید سیگارش را با آتش باقی مانده از سیگار قبلی روشن کرد و سیگار تمام شده را بدون آن که خاموشش کند، در زیرسیگاری رها کرد. پارسا باز هم شانسش را امتحان کرد و دست از تلاش نکشید. -از موقعی که خانم کیانی رفته سکوت کردی… اتفاقی افتاده؟ کارن نیم نگاهی خرجش کرد و به سکوتش ادامه داد. پارسا اینبار گله مند ادامه داد: قبلاها بیشتر باهام حرف میزدی!
پوزخندی زد. -محرم اسرارت بودم و الان نیم نگاه خرجم میکنی و حرف زدنم رو دایورت… کارن با صدایی گرفته که حاصل سیگار کشیدنهای متعدد بود، به حرف آمد. -تو فقط چایی بلدی درست کنی؟! پارسا نگاه چپ چپی به او انداخت و گفت: همین رو هم که تو درست نمیکنی! پک دیگری به سیگار زد و نجوا کرد: من مهمونم. پارسا چشمانش را باریک کرد و قبل از اینکه حرفی بزند، کارن لب گشود. -باشه! جون داداش کشش نده، سرم داره میترکه. و به دنبال حرفش زیر سیگاری را از روی شکمش به روی میز منتقل کردو سر جایش نشست …