دانلود کتاب عذاب تاوان از رقیه.ج با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
به دنبال این نبود ک بفهمد آیا این عشق دو طرفه است یا نه. فقط میتوانست به نقل از گوته بگوید: دوستت دارم، آیا به تو ربطی دارد؟
ساعت سه ظهر به کلینیک رفت؛ آقای صادقی کنار پرستاری ایستاده بود و ورقههای دستش را با دقت نگاه میکرد. -سلام خسته نباشید. آقای صادقی با صدای پرانرژی رها برگشت و چیزی به پرستار گفت که از آنجا دور شد. -سلام دخترم خوبی؟ تا دو روز دیگر جواب مسابقه میآمد؛ هیجان زده بود و برای دیدن مریم لحظه شماری میکرد. این روزها بیشتر از قبل مشتاق دیدارش بود. -خوبم مریم بیداره؟ آقای صادقی با اخمی سر تکان داد و نگاهش را از رها دزدید: خانم جاوید، به بخش وی آی پی منتقل شدن شما قراره روی بیمار دیگه ای کار کنید.
ماتش برد چرا تا قبل از آن او را نبرده بودند؟ مریم که بیماری حادی نداشت. -آقای صادقی میشه بگید چرا خانم جاوید رو بخش وی آی پی بردند؟ چرا شما اجازه دادید؟ حتماً پدرش برای عذاب دادن به مریم اینکار را کرده بود حس خیانت تمام وجودش را پر کرد مریم فکر میکرد رها تنهایش گذاشته بود؟ یا همدست پدرش بود؟ -خانم مکانی بهتره به بیمار جدیدتون برسید. روی خانم جاوید، دکترهای حرفه ای کار میکنند. شما هم کمک بزرگی کردید اما دیگه بهتره اینو به عوامل کلینیک بسپارید! چرا؟ چرا؟ باورش نمیشد چرا باید یکی از دکترها
مریم را درمان کنند ولی بیشتر از این نمیتوانست با آقای صادقی بحث کند با گفتن “من برمیگردم” از محیط آنجا خارج شد و روی نیمکتهای بیرونی نشست. سرد بود آن قدر که از سرمایش یخ بست موبایلش را برداشت تا با گوش دادن به موسیقی تمرکزش را به دست بیاورد اما با دیدن اعلانی، دهانش تلخ شد… مگر شماره را بلاک نکرده بود؟ پس چطور پیام داده؟ “خودت خواستی!” واقعاً مردم دیوانه شدهاند چرا او را میترساند؟ داخل اورژانس شد و یکی از پرستارها به او اطلاع داد که باید به اتاق صدو نه برود اینبار استاد همراهش نبود …