دانلود رمان اگر دردی نباشد از والا، Makhmal_66 با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شادان دختر خانواده ی بزرگ مهر؛ یه خانواده ی سرشناسه. اون با یه ندونم کاری و با تکیه بر غرور بیجا کاری رو انجام میده که باعث میشه همه چیز در مدتی کوتاه از بین بره و بنای محکم خانواده فرو بریزه و روابط از شکل اولیه ی خودشون خارج بشن …
قدم هام رو شمردم. آروم آروم. پر از درد. پر از حس لذت بخش مرگ قدم زدم. لبخند زدم. تلخ شدم. دهنم پر از طعم تلخ درد بود. نمی دونستم اون رو مقصر بدونم یا خودم رو؟ دیگه نمی دونستم چی درسته و چی غلط؟ـ خانم، خانم یه فال می خری؟ فال بخر. گناه دارم به خدا.با خودم گفتم: “فال؟ فال بخرم کجای این آینده رو پیش بینی کنم؟ کجای این زندگی کوفتی رو؟”
ـ ای بابا، اینم نمی خره. یخ کردم خدا! باز بی توجه شدم به دخترک و زمزمه کردم: “بچش شادان. بچش. حقته. تمام این تباهی و بدبختی حقمه. این که بیجا اعتماد کردم. این که بچگانه فکر کردم زندگی یعنی لذت و مشروب و پارتی. کتک های حاج رسول و نگاه تحقیر آمیز ماکان لعنتی هم حقمه. اصال هر بالیی که سرم بیاد حقمه.”دستام رو به سینه کشیدم. برای من نازپرورده، یه دمپایی انگشتی و مانتوی نازک و کوتاه و شلوار خاکی خیلی کمبود. مخصوصا تو سرمای نفس گیر فصل زمستون…