دانلود رمان ساز دلم را کوک کن از یاس صبور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آواز زندگی زیباست اگر گوشی برای شنیدن باشد و تو بنواز این ساز را برای دلی که کوک نیست شاید این دل با ساز دلت کوک شود چون که تو بهترینی….
صدای پویان کل خونه رو برداشته بود. طور یکه گلرخ هم معترض شد: پویان خجالت بکش! با ورود بهارگل، سایدا وپا یاز به سالن دیگه از اون همه سر و صدا خبری نبود. خانجون خسته نبا شیدی گفت. مستقیم رفت طرفش و یه بوس رو گونۀ پر از چروکش زد: ممنونم خانجون. گلرخ هم خسته نباشیدی گفت. جواب گلرخ روهم داد، از پویان پرسید: چه خبره سالن رو گذاشتی رو سرت؟ صدات هفت تا محله رو برداشته! چیدا که پشت دلربا سنگر گرفته بود گفت: پایاز تو رو خدا منو از دست این دراکولا
نجات بده!
پایاز تأسف بار سر ی تکون داد درحالی که به پویان اشاره می کرد پرسید: چی شده؟ باز چه دسته گلی به آب دادی که اینو رو سرِخودت آوار کردی؟ گلرخ همانطور که می رفت سمت آشپزخونه گفت: نمی خواد دلت به حالشون بسوزه یکی ازیکی لجبازتر. سایدا و بهارگل بالا رفتند. خانجون گفت: برو لباسهاتوعوض کن بیا یه چیزی بخو، بذار این دوتا بزنند تو سر وکلۀ هم تا نفسشون بند بیاد. پایاز یه با جازه ای گفت و رفت سمت پله ها. تا برسه بالا هنوز صدای پویان وچیدا می اومد.
سایدا خواست بره داخل اتاقش که با دیدن پایاز منصرف شد: این ها هنوز دعوا می کنند؟ پایاز در اتاقشو باز کرد: نمی دونی پویان و چیدا تام و جری هستند؟ سایدا خنده اش گرفت: یادم باشه بهشون بگم از طرف تو، مفتخر به چه لقبی شدند. پایاز حین داخل شدن به اتاق گفت: اونوقت باید جنازه مو از چیدا تحویل بگیری. «زبونتو گاز بگیرِ» سایدا رو شنید و در پشت سرش بسته شد… سه روز بعد درخشان با آزمایشگاه تماس گرفت تا سفارشات رو بگیره. مدیر آزمایشگاه گفت پوشه رو داده پایاز…