دانلود رمان رابطه ای اجباری از Sara با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
واسرد بود بارونم شروع به باریدن کرده بود دستمو تو پالتو پاییزم فرو کردم کلافه باز به خیابون نگا کردم پس مینو کجا موند گوشیمو بر داشتمو برای ۱۰۰مین بار بهش زنگ زدم بازم مشترک مورد نظر خاموش… باحرص گوشیمو تو کیفم پرت کردم رفتم کنار خیابون تا تاکسی بگیرم اما تو این وقت ظهر تو این منطقه یه تاکسیم رد نمیشد…
دامون؛ بلند رو به دورا گفتم: _خانم نیازی معلومه حواستون کجاست الان این جا اشتباه کرده بودین بعد جون مریضو به خطر مینداختین. اروم و خونسرد جوابمو داد: _عذر میخام امروز یکم خستم. زیر لب گفتم: _مشخصه. از صبح معلوم نبود حواسش کجاست. برای توضیح اصطلاحاتو اشتباه می گفت، وسایلو اشتباه می بست الانم که نزدیک بود سرنگو بزنه تو گردن مریض. با اخم بهش گفتم: _لطفا سریع بیاین اتاق من.
سری تکون داد رفتم تو اتاقو درو باز گذاشتم، چند ثانیه بعد اومد داخل: _بله اقای دکتر؟! _دورا اتفاقی افتاده؟ _لطفا با فامیل بگید راحت ترم! کلافم کرده بود دیگه. _یعنی چی این مسخره بازیا؟ _من وقت اضافه ندارم لطفا حرفتونو بزنین. _دورا من نمی خواستم اون شب اونطوری بشه. اخمش شدید شد. _حرفتون این بود، متاسفم من وقت ندارم خداحافظ _مگه من با تو چیکار کردم دورا صبر کن.
دارم حرف می زنم. با عصبانیت برگشت سمتم: _یه کاری کردی که اسم ننگت از رو زندگیم پاک نشه و من نتونم راحت به عشقم برسم. مبهوت نگاهش کردم، عشق؟…!! باورم نمیشد از زبون دورا همچین چیزیو شنیدم. احساس می کردم تمام تصوراتم درباره ابنکه می تونم دوباره بدستش بیارم بهم می ریزه، دوباره همون حس بد از دست دادن به قلبم سرازیر شد، سعی کردم ظاهرم رو حفظ کنم، البته فکر کنم زیاد موفق نبودم…