دانلود کتاب پروژه رئیس مترجم خاله ریزه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم در طول مصاحبه کاریم بود. خب از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبل تر وقتی یهویی وارد اتاق پِرُویی که چند ساختمون پایین تر از محل مصاحبه ام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کل کل کردم، تونستم در رو، روی اون عوضی ببندم. همانطور که میتونید تصور کنید وقتی متوجه شدم اون مرد بی ادب قراره رئیس جدیدم باشه، وحشت کردم. با اینحال بنظر میرسید اون من رو نشناخته یا من اینطور فکر میکردم … تا اینکه در طول مصاحبه دوباره باهم دعوا کردیم و اون بهم گفت …
“آیوی” دوشنبه بعدی اولین جلسه مشاوره انفرادیم رو داشتم هم هیجان زده بودم و هم مضطرب و از چهره و رفتارم هر دوش مشخص بود. البته برای من از ساعت سه صبح بیدار بودم و کوکی میپختم و حالا قبل اینکه شرکت باز بشه من اونجا بودم تصمیم گرفته بودم تعدادی از اونا رو بیارم و توی سینی زیبایی کنار کاناپه مراجعه کنندهها بذارم جوآن از منابع انسانی بهم هشدار داده بود که تعدادی از معامله گرها درباره اینکه نمیخواهند مجبور شوند با تراپیست ملاقات کنند
حرف میزدند برای همین فکر کردم اگه تعدادی کوکی بخورند یکم رفتارشون نرم تر بشه. در مسیر پیاده روی از مترو تا دفتر، دست هام با سه ظرف کوکی یک گالن شیر و لیوان و ظرف یکبار مصرف و دو جین فایل کاغذی که شب گذشته مطالعه میکردم و کیف دوشی که زیادی بزرگ بود، پر بود. جلوی در ساختمان داشتم سعی میکردم همه رو با یک دستم بگیرم تا در رو باز کنم که دستی از کنارم دراز شد و در رو باز کرد. _خیلی ممنونم… چرخیدم تا جمله ام رو تموم کنم که
دیدم، رئیسمه. -اوه، دوباره شما. دوباره اون چهره نیمه لبخند نیمه پوزخندش رو تحویلم داد. -خیلی هیجان زده بنظر میای … مریک دوباره لباس های تنگ ورزشی مشکیش رو پوشیده بود ولی امروز پیرهنش آستین کوتاه بود. دستش رو بلند کرد تا یکی از ایرپادها رو از گوشش دربیاره و ماهیچههای بازوش برجسته شدند و توجه ام رو به خودشون جلب کردند. خوب شاید یکم هیجان زده بودم. خوشبختانه بنظر میرسید متوجه چشم چرونیم نشده. -چی توی این کیف گذاشتی؟