دانلود کتاب آگاپه از نرگس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
میرزا محراب خان ملکان با وجود اینکه در آستانه سی سالگیه اما یه شهر رو اسمش قسم میخورن چون یار و یاور همهست. دلش بند دختریه که از هرچی مرد مذهبیه متنفره… به خاطر فرار از دست میرزا محراب خان، خودشو به دست یه مرد ۴۰ ساله میسپاره و سهرابِ تازه از فرنگ برگشته، به گلاره دست درازی میکنه و اینجاست که گلاره مجبور میشه زنِ میرزا محراب بشه. محرابی که خبر نداره چی به سرش اومده اما وقتی میفهمه گلاره …
بدون هدف تو خیابون ها راه میرفتم و از کوچه پس کوچه ها گذر میکردم. متنفر بودم از خیابونا از تنهایی پرسه زدن توشون از آدم هایی که شونه به شونه و دست به دست هم قدم میزدند و اونایی که با تلفن حرف میزدند و صدای خنده هاشون گوش آسمون رو کر میکرد. با خودم گفتم چرا هیچ کدوم از این آدما نباید کنار من باشه ؟! چرا اشک های من نباید برای هیچکس مهم باشه و هزاران چرا و چراهای دیگه… مثل بچه هایی که مامانشونو گم کرده باشن، نشستم توی ایستگاه اتوبوس و زانوهام رو بغل کردم. دیگه اشک نمیریختم فقط
بی تفاوت به آدم ها نگاه میکردم. آدم هایی که بی توجه به همدیگه مثل به مشت ربات این طرف و اون طرف میدویدند. همشون با چشم های بی رمق، مستقیم به روبه روشون نگاه میکردند. گاهی از شدت عجله با هم برخورد میکردن بعد تند تند از هم معذرت خواهی میکردند و میرفتند. نگاه میکردم به دنیای خاکستری آدم ها، آدم هایی که انگار خیلی وقته قلب هاشون مرده و دارن به زور تن بی جونشونو توی این خیابون های شلوغ میکشن به هر طرف… به بچه هایی نگاه میکردم که پر بودند از ذوق زندگی و کشف حقایق اما گره دستشون با
مادرشون رو که دنبال می کردم.نگاهم می خورد به چشمهای سرد مادرهاشون و فکر میکردم که چه آینده تلخی در انتظار چشم های کوچیک و روشن این بچه هاست! دیگه حوصلهم سر رفت من آدم یه جان جا نشستن و غصه خوردن نبودم بلند شدم. من میخواستم انتقامم رو از این دنیا بگیرم. بلند شدم و راه افتادم. توی خیابون خلوتی بودم. کمی جلوتر پسری رو دیدم که تیشرت مشکیش بازوهای خوش فرمش رو به خوبی نشون میداد، تکیه زده بود به BMW سفید رنگی و به من نگاه میکرد. از قصد رفتم نزدیکش تا از جلوش رد بشم که …