پست های ویژه
دانلود رمان رویال فلاش از تهمینه با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سیروان رئیسی مردی فوق‌العاده متمول و خوشگذران که صاحب یه کازینو در محله باستی هیلز لواسون هست، با ورود دختری لوند ولی مرموز به اسم پاییز زندگیش دچار طوفان و تلاطم بدی میشه…
با ورود یکی از دخترا نفس عمیقی کشیدم و تند تند دکمه های لباسم و بستم. موهامم دورم ریختم که اون کبودی بی صاحاب رو گردنم آبروم و نبره. به محض اینکه از رختکن بیرون رفتم درنا سد راهم شد و شروع کرد به سین جیم کردن: اوا سلام عزیزم. دیروز چرا نیومدی ؟ می خواستم بهت زنگ بزنم ولی روم نشد… _آره دیروز یه کاری برام پیش اومد مجبور شدم مرخصی بگیرم. + آهان! آقای رئیسی هم دیشب کلا نبود… دیروز که ما سرویس شدیم انقدر سابیدیم، خاکبرسرا همه جار و به گند کشیده بودن.
راستی شب مهمونی تو زودتر رفتی درسته؟ کلافه از فضولیش جواب دادم: آره، قبلا بهشون گفته بودم من تا صبح نمی تونم بمونم برای همین اجازه دادن من برم. +خوش به حالت، ما که تا 6 صبح اینجا بودیم، دیگه به زور مهمونارو بیرون کردیم. فکر کن رئیسی هم از ساعت 3 اینا دیگه مهمونی و مهمونارو ول کرد و رفت! اون پلنگ خانوم هم اینجا یکم دنبالش گشت ولی وقتی فهمید رئیسی رفته با پسرای دیگه شروع کرد رقصیدن. پاییز دختره یه کارایی می کرد که باید بودی و می دیدی.
اصلا نه دلم می خواست اسمی از سیروان بشنوم نه راجع بهش حرف بزنم. سر تکون دادم و گفتم: عجب! حالا بعدا باهم حرف می زنیم من برم بالا به کارم برسم. +اووو حالا چه عجله ایه، هنوز که خبری نیس… وایسا! گردنت چیشده؟ دلم هوری ریخت. دست دراز کرد سمتم تا موهام رو از روی گردنم پس بزنه ولی من فورا خودم و عقب کشیدم و در حالیکه راه می افتادم سمت راه پله جواب دادم: هیچی بابا، من رفتم. تند تند از پله ها بالا رفتم و خودم و رسوندم به سالن. نفس راحتی کشیدم و راه افتادم…
