دانلود رمان فراتر از کلمه ها از میا شرایدن با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لحظه ای که جسیکا کرسول یازده ساله چشمش به کالن هایز خورد، می دانست که اون یه شاهزاده شکست خورده ست. شاهزاده ی خودش. آن ها برای هم یه پناه شدند، یک مکان امن و جادویی دور از زندگی و دردسرش هایش. تا زمانی که کالن جسی را بوسید -اولین بوسه واقعی جسیکا -و بعد کالن بدون یک کلمه ناپدید شد. سالها بعد همه می دانستن که آقای “هایز” کیه. آهنگ ساز مشهور.پسر بد و بدنام.چیزی که هیچکس نمیدانست این بود که هنر موسیقی کالن در اعماق وجودش و پشت سر شیاطین درونی اش گیر کرده بود.
جسیکا؛ در سال 1429 پس از ميلاد سرورمان مسيح، در روز دوازدهم ژوئن امشب ماه کامل است، آنقدر روشن که کسی بتواند خونی را که هنوز دشت پوشيده از چمن، جايی که امروز صبح نبردی در آن روی داد، را لکه دار کرده ببيند. خودم را در حالی يافتم که در بالای دشت ايستادهام و به آن زل زده ام، ميليون ها سوال درون ذهن خسته من جاری است، تا وقتی که کاپيتان “کون اسب” دوراند مرا در مسير بازگشتش به اردوگاه به طور غيرمنتظره پيدا کرد و بخاطر تاخيرم از من بازخواست کرد.
من مختصری به پرسش هايی که در مورد جنگ به طور طبيعی در ذهن هر کسی پيش می آيد اشاره کردم، و غير ممکن بی خاصيت نظر داد که تنها يک دختر عهده دار فلسفی کردن ميشه وقتی که در همين نزديکی مردان زخمی شده اند و مي ميرند. نفس کوتاهی بخاطر شوک کشيدم و گفتم: «يک دختر؟ من دختر نيستم، جناب» به من به گونه ای از خود راضی با ابرويی قوس داده نگاه انداخت. لات گستاخ گفت: «اگه خدا پسرهايی که شبيه تو باشند را طراحی مي کند، پس بشر به مشکل برخورده».
سپس در ادامه گفت : «حالا، به يک دردی بخور و برو به ژيهان کمک کن بجای اين که اينجا بايستی و فکرای بی مصرف در مورد عالم کنی». و با گفتن اينها او دور شد. احمق متکبر! با آن عضله های بزرگ و قيافه فوق بشری اش. به طريقی به اردوگاه می خرامد که گويا او صاحب دنيا است و تمامی قوانين را تعيين مي کند. خب، او مرا کنترل نمي کند! من در تمام روز در چادرمان منتظر بوده ام و به ژيهان کمک کرده ام از تميز کردن و تعمير اونيفورم او و پوشيدنش، اما تنها لحظه ای را غنيمت شمرده ام که برای هواخوری بيرون بيايم…