دانلود رمان اهریمن من از sorena با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داریا پسری که توسط صابخونه اش بهش دست درازی میشه و از خونه فرار می کنه و خیلی ناخواسته وارد گروهی میشه که کارشون…
آبتین از رو صندلی بلند شد و سمت اتاقش رفت، تکه کاغذ کوچیکی برداشت و شروع کرد به نوشتن. در کنار اون هرچی پول نقد تو جیبش بود لای کاغذ گذاشت و بعد از پوش چیدن لباساش به سمت در اتاقش رفت، تو همین لحظه عرفان در رو باز کرد و وارد اتاق شد. عرفان: دیدی اشتباه نمی کردم؟ این مرتیکه شیطان صفت هیچوقت بی دلیل یه کار خوب نمی کنه. آبتین: نمی زارم داریارو هم بفرسته! الان هم برگرد اتاقت و بیشتر از این تابلو بازی در نیار.
منتظر جواب دیگه ای از عرفان نموند و از اتاق زد بیرون به محض باز کردن در ماشین، اون کاغذ و پول رو کف دست داریا گذاشت. وقتی از خونه فاصله گرفتن داریا نیم خیز شد و دست آبتین رو گرفت. اون ترسیده بود. دستاشم یخ زده بود و می لرزید. آبتین دستشو قفل دست داریا کرد. می خواست آروم بگه نترس داداشی من کنارتم؛ اما ممکن بود نادرخان بفهمه قضیه از چه قراره. وقتی به اندازه کافی از خونه نادر دور شده بودن.
آبتین دست داریا رو فشار داد که یعنی وقتشه، آروم ترمز کرد. برای آخرین بار دستشو نوازش کرد و داریا از ماشین پیاده شد، بیشتر از این نمی تونست بمونه اما از اینکه فهمید داریا سوار ماشین شده، حالا با خیال راحت به سمت شرکت رفت. همه چیز خوب بود فقط اینکه نمی دونست داریا کجا قراره بره آزارش می داد. هرچی بیشتر رو کار تمرکز می کرد، فکرش بیشتر سمت داریا می رفت. اما چاره چی بود با این کار جونش رو نجات داده بود…