دانلود رمان سه خواهر شیطون از پ.م با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سه تا خواهر شیطون دبیرستانی که سه تاشون هم توی یه کلاس هستن… آخه سه قلو هستن! این سه تا بخاطر اینکه کپی هم هستن هیچکس نمی تونه اونا رو از هم تشخیص بده! حتی بعضی وقتا مامان و باباشون اونا رو اشتباه می گیرن… فقط خودشونن که همدیگه رو تشخیص میدن! اینا هم از این شباهت سو استفاده می کنن و مردم رو اسکل می کنن ولی…
سه روز خونه ی پرهام موندم و کلی فکر کردم. الان هم دارم میرم خونه. درو با کلید باز کردم و رفتم تو. مامان تا نگاهش به من افتاد جیغی کشید و پرید بغلم و کلی صورتم رو بوس کرد. گفتم: _ مامان… لهم کردی! از خودش جدام کرد و با گریه گفت: _ مامان قربونت بره… چرا بی خبر رفتی؟! یه ابروم رو انداختم بالا و گفتم: _ پرهام بهتون نگفته؟؟ سرشو انداخت پایین و گفت: _چرا! _ من میرم تو اتاق… بعدا حرف می زنیم. سرشو تکون داد و منم رفتم تو اتاق. ملینا و ملیسا تا چشمشون بهم افتاد
پریدن تو بغلم و شروع کردن فحش داد: ملیسا_ کثافته مرض! چرا رفتی؟؟ خیلی بیشعوری! یعنی نمی دونستن؟؟ بهتره فعلا چیزی نگم تا مامان و بابا بهشون بگن. آره اینجوری بهتره. _کجا رفته بودی؟؟ واسه چی؟؟ _ بعدا می فهمید… راستی چرا مدرسه نیستید؟؟ ملینا_ این 3 روز که تو نبودی ما هم نرفتیم مدرسه. ملیسا_ راستییی. دیروز و پریروز یه پسره اومد اینجا اسمش مهرداد بود. هر چی از مامان اینا پرسیدیم این یارو کیه چیزی بهمون نگفتن و گفتن بعدا می فهمید! مهرداد؟؟ اومده اینجا؟؟ وای خدا!
ملینا_ از بین حرفاش چند بار شنیدم که اسم تو رو می اورد! با چشمای گرد شده گفتم: _ جدی؟؟ _ آره… فکر کنم امروز هم بیاد. وای انقدر خوشگله! ملیسا_ ملودی میگم این یارو دوست پسرت نبوده؟؟ سعی کردم طبیعی رفتار کنم. واسه همین گفتم: _نه بابا. اسم هیچ کدومشون مهرداد نبوده! _ خب پس… من اولش فکر کردم دوست پسرته اومده آبرو ریزی کنه! خندیدم و گفتم: _ نه بابا! ملینا_ ولی انقدر هیز بود! هی ما رو نگاه می کرد… اگه تو بودی صد در صد یه دونه می زدی وسط پاش! بلند خندیدم و بازم به چرت و پرت گفتنامون ادامه دادیم…