دانلود کتاب من خانواده داشتم از زهرا چگنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیلین دختر قصمون یه دختره تنهاست که تو سن پانزده سالگی بر اثر تصادف پدر و مادرش و از دست میده و سرپرستیش بعده مادربزرگش بوده. اما آیلین خانم حالا یه دختر بیست و هفت ساله و جراح قلبه و حالا می خواد به ایران بیاد. چون مادرش طبق نوشته های دفتر خاطراتش ایرانی بوده. خوب میدونه که هیچ نشونی ازخوانواده مادریش نداره.ولی با تربیتی که مادرش اونو بار اورده…
(زمان حال) با صدای زنگ آپارتمان دفتر خاطرات مامان و روی میز کنار تخت خواب گذاشتم و به سمت در رفتم شیدا بود. شيدا: سلام آیلین آیلین ، سلام آماده ای آیلین من کیلی وقت آمده شد. شيدا: آیلین باید بگی من خیلی وقته که آماده شدم. آیلین: اوه شیدا، حالا هم خواست رفت تو باز به من یاد داد فارسی. شیدا: اره باید رفتی ایران اولین کارت این باشد که حرف زدنتو خوب کنی آیلین، اونجا یاد گرفت.
شیدا: اره ولی باید تلاش کنید. آیلین: من کوب تونست فارسی یاد گرفت. شیدا: مگه قراره اونجا کتابی حرف بزنی، یا از رو کتاب بخونی واسه مریضات. خیر سرت دکتری هان! آیلین: خواهش کرد، این ساعت ول کرد، من را خودم دانست باید تلاش بیشتر کرد. شیدا: نهار چی خوردی ؟ آیلین: من نخورد نهار. شيدا: آاا چرا یعنی هنوز سر شام دیشبی. آیلین: بله من داشت خاطرات مادر خواند.
شیدا: دیونه خو یه چیزی می خوردی بعدش تو هواپیما می خوندی که بیکار نباشی. آیلین: راست گفت من ولی خسته بود. نداشت حال که نهار خورد. شیدا: بیا میدونستم از استرس رفتن فکر شکمت نیستی واسه همین برات برنج آوردم بیا بخور که ضعف نکنی. آیلین: چرا افتاد زحمت. حالا فرودگاه به چیز خورد. شیدا: بیا بابا برام مرام میزاره من می شناسمت. حالا آب دهنت راه افتاده که برنج کباب بخوری…