دانلود کتاب حس جنون از ف_حمیدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازلی یه دختر خنگ و بی دست پاست که عاشق یه پسر به اسم هاکان میشه اما خنگ بازیاش باعث میشه هاکان نازلی و سوژه کنه و دائم کلکل کنن…
با حرص پفک رو توی دهنم فشار دادم و نگاهم رو دوختم به ارشیا ای که از توی کیفش جزوه هام رو در آورد و داد دستم: ممنون خانم صورتی. لبخند خجولی زدم و در جواب گفتم: خواهش می کنم جناب رستگار. با چندش نگاهش رو ازم گرفت، یهو دوزاریم افتاد با دندون های پفکی داشتم لبخند ژکوند تحویل پسر بدبخت می دادم. سعی کردم با زبونم پفک رو از روی دندونم بکنم.
ارشیا با چهره در هم حرکاتم نگاه می کرد، ابرو هاش از شدت انزجار جمع شده بود، ببخشیدی گفت و از کنارم دور شد. دلم می خواست دو دستی تو سر خودم بکوبم، پاکت پفک رو پرتاب کردم سمت سطل آشغال و از بین بوته های کنار حیاط گذشتم، رفتم طرف مینا و سعیده جفتشون با دیدنم چشمکی زدن و گفتن: شیری یا روباه؟ با ناراحتی گفتم: هیچ، ریدم بابا پسره تا نیش باز شده
و قیافه دوزاریم رو دید جزوه ها رو پس داد و پا گذاشت به فرار. مینا با اخم کیفش رو برداشت و گفت: بی استعداد خاک تو سر، من بدبخت جزوه های عزیزم رو دادم بهت بلکه به واسطه اینا مخ ارشیا خان رو بزنی اون وقت خانم جلوی پسر به اون باکلاسی پفک نمکی می خوره!! سعیده کلاهش رو کشید پایین و آدامسش رو باد کرد: واقعا انتظار داشتی باکلاس ترین پسر دانشگاه، بیاد با این….