دانلود کتاب رهایم نکن از اعظم صادقی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رها بدون هیچ گونه شناخت قبلی و از لجاجت پسر عمویش به آرمان پسر محبوب و پولداری جواب مثبت می دهد که بعد از ازدواج متوجه بیماری روانی او می شود، با درگیری پیش بینی شده ای برادرش منجر به کشته شدن آرمان می شود و اکنون آزاد، برادر آرمان شرط آزادی برادر رها را …
از پله های وسط حیاط بالا رفتم و وارد پذیرایی شدم، همین که کلید برق رو زدم صدای جیغ و دست و سوت باعث شد از ترس جیغی بکشم و دستمو روی قلبم بذارم، فردا تولدم بود و خانواده برای سورپرایز کردنم امشب جشن گرفته بودن، هنوز توی شوک بودم نمیدونستم خوشحال باشم یا از اینکه تا مرز سکته رفته بودم عصبانی، با خانواده ی عمو رسول و عمه راحله خوش و بش کردم.
بعد ازشون اجازه خواستم که برم لباسامو عوض کنم و برگردم، تنها دختر خانواده بودم و بابا هرسال به بهترین نحو تولدمو جشن می گرفت، عمو رسول سه تا پسر و عمه راحله هم دوتا پسر کوچیک داشت، یه تونیک رنگین کمونی از کمدم درآوردم و پوشیدم، جلوی آینه رفتم و آرایش مختصر صورتمو که تقریبا پاک شده بود تجدید کردم، یه شال قرمزم که به پوست صورتم میومد سر کردم.
پیش بقیه برگشتم، عمه و زن عمو و مامان دور هم نشسته بودن و صحبت می کردن، به جمعشون اضافه شدم، پرهام ۳ساله رو از بغل عمه گرفتم و چندتا بوس آبدار از اون لپای تپل و آویزونش کردم، اون طرف سالن مردا داشتن تخته نرد بازی می کردن، مثل همیشه رهی و بابک با کری خونی برای همدیگه سخت مشغول بودن بقیه هم یا تشویق میکردن یا از خوب نیوفتادن تاس ها حرص میخوردن…