دانلود کتاب گانگستر از hoorie r با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع در مورد یه دختر به اسم کریستیه… یه دختر خیلی خیلی باهوش و دقیق ولی مرموز. نه شخصیت شوخیه نه مثبت… اتفاقا یکم منفیه… موضوع رمان با یه ملاقات شروع می شه. یه ملاقات مخفیانه با مردی به فامیلی رابرتسون. اون از کریستی که تجربه ی زیادی داره و هیچ وقت ردی از خودش جا نذاشته می خواد که یه دستگاه که اطلاعات یه اختراع انقلابی توشه رو براش بدزده…
من نترس بودم… نه از چیزی می ترسیدم نه درد منو از پا می انداخت. من نباید حرفی می زدم… حرف زدن باعث می شد که اعتمادی که به خودم داشتم فروکش کنه… باعث می شد غروری که جلوی بقیه داشتم… سدی که جلوی بقیه ساخته بودم برداشته بشه و بقیه فکر کنن با یکم درد می تونن منو به حرف بیارن. من این کارو نمی کردم. همیشه همون کریستی مغرور و باهوش می موندم… و نترس…
شجاع… دستشو که روی شکمم گذاشت دوباره جیغم در اومد… صدا زد: «یک دکتر بیارین.» بخیه هام باز شده بودن … زمزمه کرد : «چرا آخه این قدر به خودت زجر میدی کریستی… کشور در خطره… تو نباید از روی لج و لج بازی این طوری کنی… کریستی نکن.» دست چپشو زیر زانو هام گرفت و دست راستشم زیر کمرم و بلندم کرد. می لرزیدم تو بغلش… جریان خونو حس می کردم…
خون ریزی داشتم و اون عوضیم تا سر حد مرگ منو زده بود برای اون اطلاعات… از داخل زیر زمین منو برد بیرون و بعدم اتاق خواب… جایی که خیلی از وقتا رو پیش هم و با هم بودیم. منو روی تخت گذاشت… تختی که… ازش متنفر شدم. کنارم روی تخت نشست و با دستش خون دور لبمو پاک کرد و گفت: «تا دکتر میاد باید صبر کنیم.» از روی تخت بلند شد… چشمامو به زور باز کردم…