دانلود کتاب قلدر (جلد اول) از پنلوپه داگلاس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اسمم تیتهس. ولی منو با اسمم صدا نمیکنه. اون هیچوقت انقدر غیررسمی صدام نمی کنه، تازه اگه کلا بهم اشاره کنه. نه اون به ندرت باهام صحبت می کنه. ولی باز هم دست از سرم بر نمیداره. زمانی با همدیگه دوست صمیمی بودیم. ولی بعد اون بهم پشت کرد و تصمیم گرفت زندگیم رو خراب کنه. اون کاری کرد تحقیربشم و همه دبیرستان پشتم حرف بزنند. هرچقدر زمان میگذشت شوخیها و شایعه هاش سادیسمی تر می شدند و من سعی می کردم از سر راهش کنار برم..
با پاهایی که مثل ژله می لرزیدند و با نگاه کردن به عقب از پرچینا گذشتم و شروع کردم به تند تند نفس کشیدن. یه قطره عرق از پشتم به پایین چکید و من فهمیدم که می خوام همزمان بخندم، جیغ بزنم و بالا بیارم. مطمئن نبودم که چه قانونی رو شکستم اما مطمئن بودم که اگه کسی بفهمه تو بد دردسری میافتم. پاهام داغ کرده بودن و زانوهام سست شده بودند. اضطراب گیر افتادن باعث شد که عضلاتم وقت
برگشتن به گاراژ بگیره. نمی تونستم جلوی خنده گوش تا گوش روی صورتم رو بگیرم. از این که گرفتار بشم میترسیدم اما احساس اینکه بهش همچین ضربه ای زدم باعث شد لبخند خبیثانه ای روی صورتم بیاد و بعد از همه اینها اصلاً خسته نبودم. از روی عادت مطمئن شدم که درا قفلن پله ها رو دو تا یکی بالا رفتم در اتاقمو بستم و چراغا رو خاموش نگه داشتم رفتم سمت درای فرانسوی و از داخل اتاق به بیرون زل زدم
به این امید که پارتی تموم شده باشه. حیاط پشتی و جلویی رو به دقت دید زدم و خوشبختانه چند نفرو دیدم که بسمت ماشیناشون میرن. شکلکی به این فکر که شاید فرستادن آدمای گیج توی جاده فکر هوشمندانه ای نبوده باشه درآوردم. آدمای بیشتر و بیشتری رو دیدم که به سمت ماشیناشون و بعضیا به سمت خونه هاشون تو پایین خیابون راه افتادن. تنها راهی که جرد میتونست برق رو برگردونه این بود که…