دانلود کتاب استاد دانشجو (جلد چهارم) از ترنم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان از شخصیت های رمان عروس استاد و هم شخصیت های رمان استاد خلافکار من حضور دارن…
در کلاس رو باز میکنم و بی توجه به نگاه های پر از تعجب دانشجوها سمت میز میرم و وسایلم رو رو میز میزارم… بعد با خونسردی تمام به سمت دانشجوها که همه خیره نگاهم می کنن برمیگردم و بعد از چند سرفه شروع میکنم به صحبت… سلام به همگی میدونم شمااین ساعت با استادخسروی کلاس دارید… ولی ایشون مشکلی دارن که دیگه نمیتونن تدریس کنن و قرار بر این شد من جای ایشون با شما کلاس داشته باشم. با تموم شدن حرفم همهمه توی کلاس میپیچه که با
ضربه محکمی که روی میز میزنم همه ساکت میشن منم لیست اسامی رو بیرون میارم و شروع میکنم به خوندن مشتاقانه پیش میرم تا به اسمش برسم. ارامش محمدی… ارامش محمدی.. دوستان آرامش محمدی نیومدن؟؟ کلمه نه ای که دانشجوها یک صدا میگن باعث میشه نگرانی دوباره بهم هجوم بیاره و همین باعث میشه با بی حوصلگی تا آخر کلاس درس رو توضیح بدم. بعد از یک ساعت و نیم توضیح با خستگی یه خسته نباشید به دانشجوها میگم و درس
خاتمه میدم بعد رو به دانشجوها میکنم و خیره به یک نفر میگم: _خانم تارا قاسمی یه لحظه بیایید.. همین صدا زدن من باعث میشه همه کسایی که تو کلاسن تعجب کنن. قاسمی هم در حالی که میشه بهت رو توی چشماش دید به سمتم میاد و با خجالت میگه: بله… استاد کارم داشتین؟؟ بدون نگاه کردن بهش در حالی که برگه روی میز رو مرتب میکنم میگم. طوفان شما از خانم محمدی خبر دارید؟؟ می دانید حالشون خوبه یا نه؟ با تموم شدن جمله ام سرم رو بالا میارم که…