میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود کتاب میکائیل pdf از پرستو اسحقی با لینک مستقیم

دانلود کتاب میکائیل از پرستو اسحقی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد. او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را می‌پرستید. با تیر کشیدن شقیقه‌اش‌، انگشتانش را به پیشانی‌اش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاری‌اش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش را نوازش کرد و انگشتان زخمی‌اش را روی استخوان گونه‌اش کشید و گوشه‌ی لبش بالا رفت …

خلاصه کتاب میکائیل

امروز را در خانه بود و به راحتی می‌توانست به پیاده روی برود. تکانی خورد و صدای آلارم موبایلش را خاموش کرد. شراره هنوز هم در خواب بود. موهایش را نوازش کرد و آرام صدایش زد: شراره جان … خانم خانما… بیدار میشی؟ دوتایی بریم ورزش کنیم… شراره با غرولند نیمخیز شد و دست جلوی دهانش گذاشت و خمیازه‌ای کشید: میکائیل یک روز خونه می‌مونی‌ها… ورزش کردنت چی بود؟ بزار من بخوابم… نیشخندی زد و دست دور بازوی شراره پیچاند و از روی تخت بلندش کرد و بسوی سرویس بهداشتی هدایت کرد. -مگه بخاطر همین ورزش و اندامت دنبال رحم نیستیم؟ حداقل تنبل نشو که

بدجور قاطی می‌کنم! شراره شوکه از حرف میکائیل لبخند مصنوعی زد و سریع وارد سرویس شد. دستی به صورتش زد و بیرون آمد. صدای آب حمام نشان از دوش گرفتن میکائیل بود. جلوی آیینه ایستاد و موهای اش را شانه کشید و لباس‌های ورزشی اش را از کمد برداشت. -یعنی الان بهم تیکه انداخت؟ یا من حساس شدم… وای اصلا از رفتارش هیچی نمی‌فهمم!! باهم از خانه خارج شدند میکائیل نگاهی به کلاه روی سر شراره انداخت و سری به طرفین تکان داد. این زن فقط حرف خودش را میزد و به او اهمیت نمی‌داد. -خب راه بیفت بریم… کنار هم شروع کردند تا پارک پیاده روی کردند. عرق از

سر و رویشان می‌چکید میکائیل روبروی شراره ایستاد و لب زد: بسه دیگه.. یکم بشینیم‌. -آره آره.. مسافت طولانی بود تا اینجا هیچوقت پیاده نیومده بودم ولی خیلی چسبید… مرسی. بطری آب را روی صورتش ریخت و لبخندی به شراره زد. پلک بر روی هم گذاشت با صدای زنگ موبایلش دست درون جیبش کرد و آن را بیرون کشید. با اسم مادرش لبخند بزرگی زد و آیکون سبز را لمس کرد. -سلام مادر… صبحت بخیر… -سلام پسرم… صبح توام بخیر… خوبی؟ کجایی؟ نفس نفس می‌زنی!! خوبم… با شراره پیاده روی می‌کردیم خسته شدیم توی پارک نشستیم… -خسته نباشید مادر من با حاجی صحبت کردم …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد. او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را می‌پرستید. با تیر کشیدن شقیقه‌اش‌، انگشتانش را به پیشانی‌اش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد. لباس کاری‌اش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید. موهای کوتاه همسرش را نوازش کرد و انگشتان زخمی‌اش را روی استخوان گونه‌اش کشید و گوشه‌ی لبش بالا رفت ...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    میکائیل
  • نویسنده
    پرستو اسحقی
  • صفحات
    ۱۲۰۹
خرید کتاب
25,400 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
کامنت ها

ورود کاربران

  • Shoryaپس فرمت pdfکوو...
  • سوگندسلام لطفا رمان پاورقی زندگی از همین نویسنده بزارید...رمان پاورقی خیلی بهتره از ا...
  • فاطمهمیشه جلد دوم و سومشو برام بفرستین...
  • Elhamسلام و خسته نباشید بابات رمان ولی باید بگم که مارال خیلی خودخواهه و این أدمو عصب...
  • رهاعالی بود از دستش ندید...
  • طراحی سایتتشکر...
  • باربریبا تشکر از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • هاستسپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • طراحی وب سایتبا تشکر و سپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • موناسلام چرا برا من باز نمیشه...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4056 نوشته
  • 406 محصول
  • 626 کامنت
  • 785 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.