دانلود کتاب ماهرخ از ریحانه نیاکام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
-من می تونم اون دکتری که دنبالشی رو بیارم تا خواهرت رو عمل کنه و در عوض تو هم… ماهرخ با تعجب نگاه مرد رو به رویش کرد که نگاهش در صورت دخترک چرخی خورد… دخترک عاصی از نگاه مرد، با حرص گفت: لطفا حرفتون رو کامل کنین…! مرد نفس سنگینش را بیرون داد… گفتنش کمی سخت بود اما باید می گفت… این به نفع هر دو بود… حداقل بیشتر به نفع دخترک رو به رویش بود. با جدیتی که جزو جدا نشدنی شخصیتش بود، برخلاف اعتقاداتش، اجبارا چشم تو چشم دخترک با مکث گفت: دکتر معالج مهگل رو میارم و در عوضش… زنم شو…!!!
شهیاد و ماهرخ سر به زیر نشسته بودند و شهریار با اخمی غلیظ روی صورتش به آن ها نگاه میکرد. _اون سگ مال کدومتونه؟! ماهرخ لب گزید و نگاه شهیاد کرد… _مال منه…! شهریار ابرویی بالا انداخت. _شما که تا قبل از اون سگی نداشتی…؟! ماهرخ لب گزید و سعی کرد با نازی به صدایش شهریار را تحت تاثیر قرار دهد. -خب خب… امروز دست یکی از دوستام دیدم، ازش خوشم اومد خریدمش…! اونوقت با اجازه کی اون و برداشتی آوردی تو این خونه…؟! به ماهرخ
برخورد، اگه ناراحتی همین امشب میرم خونه خودم.. شهریار نگاه تندی بهش کرد که شهیاد خواست حرف بزند اما شهریار واکنش بدتری نشان داد تو لازم نیست ازش دفاع کنی…؟! ماهرخ با تعجب نگاه شهریار کرد. انگار بچه بود و همسن شهیاد که با این لحن با او صحبت میکرد. بلند شد و بدون هیچ حرفی با بغضی که بیخ گلویش چسبیده بود، سمت طبقه بالا رفت… با رفتن ماهرخ، مرد بیشتر ابرو درهم کشید و نگاه تندی به شهیاد کرد. ماجرا چیه..؟! شهیاد بیخیال شانه
بالا انداخت هیچی یه سگه که خانومت میخواد نگه داره و شما اجازه نمیدی..! _سگ تو این خونه نمیاد…! شهیاد باز هم شانه بالا انداخت سگه مال من نیست مال خانومته… _مرض و مال خانومته… یه جوری حرف میزنه انگار نمیشناسمش که خودش هم یکی لنگه خانوممه…!! شهیاد نیش چاکاند: بابا یه سگ کوچولو که این همه جار و جنجال نداره، تازه ماهرخ هم دوست داره… شهریار چشم غره ای بهش رفت و با اخم غلیظی از کنارش رد شد و به طبقه بالا رفت… بدون در زدن …