دانلود کتاب پروانه میخواهد تو را از فاطمه قیامی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برکه سماوات دلباختهی کاوه؛ پسرعمهی پزشکش است و تمام خانواده آنها را نامزد هم میدانند اما کاوه در نهایت سنگدلی برکه را پس میزند و مقابل چشم همه برکه را کوچک می کند اما…
هوا تاریک شده و نسیم خنکی که میوزد شاخ و برگ درختان توت حاشیه ی کوچه را تکان میدهد. کوچه ای طویل و بزرگ که درونش چندین خانه ویلایی قرار دارد و شاخه های درختان از داخل حیاط هایشان به کوچه سرک کشیده اند. کلاه کاسکت را از روی سرش برداشته و از روی موتور پایین می پرد مقابل درب بزرگ قرمز رنگ می ایستد و دست سمت تک زنگ روی دیوار میبرد. کمی بعد در بی حرف باز می شود.
سر و صدای پسرها تا اینجا می آید و حتی صدای خنده های بلند میلاد را تشخیص می دهد موتور را هل داده و وارد حیاط می شود پسرها کنار منقل گوشه ی حیاط جمع شده اند و صدای خنده هایشان حیاط را پر کرده است. میلاد باد بزن را با ادا و اطوار روی منقل تکان داده و همزمان چیزی میگوید که قهقه ی محسن را بلند می کند. سپیده و شیرین با فاصله از آن ها روی پله ی ایوان نشسته اند و در گوش هم
پچ پچ می کنند. خرج خرج سنگ ریزه هایی که کف کفشش فرو می روند گوشش را پر می کند. موتور را سمت پژوی میلاد می کشاند. عاشق این خانه و حیاط باصفایش است حیاط بزرگی که یک آلاچیق سمت راستش دارد و دورتا دورش را درختان تنومند و کهن سال پر کرده است. کسری آستین بلوزش را بالا کشیده و خندان سمتش قدم تند می کند: به به چه عجب اخوی. گفتم نمیای حتمی…