دانلود کتاب دُر از مریم پیروند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مامان با گریه به طرفم اومد و دستمال کاغذی رو زیر بینیش کشید و گفت: مگه نگفته راضی شده یه روز در هفته پناه رو بیاریم پیش خودمون؟ خب پس چرا بابات رفت بچه رو نداد بهش؟ گفت… گفت پشیمون شده زیرِ قول و قرارش زده. -بابا کجاست؟ مامان با بغض و گریه دستش رو تکون داد: زنگ زد، تو خیابون علاف مونده، میگه حالم خوب نیست حتی بیاد خونه، ببین این پسره چه بدبختی واسمون درآورده… میگم دُرسا دوباره یه زنگ بزن بهش، باش حرف بزن، ببین حرفِ حسابش چیه، واسه چی داره هر روز یه جور دورمون میده… بگو مگه خودت قول ندادی، مرد باش رو حرف بمون دیگه …
با دستای یخ کردهم توی لیوان چای ریختم و همینکه خواستم از آشپزخونه بیرون برم فرهاد باهام برخورد کرد. ساعدم رو گرفت و کشیدم کنار. -بیا اینجا… -چی شده؟ اخم داشت و من طفره رفتم از نگاه کردن مستقیم به صورتش و اخماش. -این اینجا چیکار داره؟ -اومده بود دنبال پناه بابا تعارفش کرد بیاد داخل -عجب آدمایی هستین یارو تا الان هرکاری خواسته کرده هر تری زده تا شما پناهو نبينين بعد شما راش دادین بیاد تو خونه؟ -مگه دستِ منه، منم گفتم تعارف نکنید، زور خودمو
زدم کسی گوشش بدهکار نبود. -عجب رویی داره.. چه جوری روش شده بیاد داخل همین دیشب ما رو سکهی به پول کرد عمو رو بگو حداقل دیشب یادت نبود چقدر بت بی احترامی کرد نذاشت حتی پناهو ببینی! متاسفانه خانواده من بدیها رو زود فراموش میکنن حتی همین بی احترامی ها رو. اما الان میدونم مسئله پناه است و اونا هم مثل من جلوی اردوان کوتاه اومدن تا باز سنگ جلوی پاشون نندازه. دستپاچه گفتم: برات چای ریختم بریم. میخواستم از این فضا و کنارش دور
بشم، هی نگاه میگرفتم… سعی می کردم بین خودمون فاصله بندازم تا حداقل امروز از ذهنم پاک بشه. ازش خجالت میکشیدم من به زن خائنم و میدونم خیانت نابخشوده ترین اشتباهی که کسی بتونه باهاش کنار بیاد. مگه خودم تونستم کنار بیام که حالا در مورد فرهاد این انتظارو دارم؟ یه لحظه مو به تنم سیخ شد. از اینکه یه روزی بفهمه من با چه نامردی بهش خیانت کردم. -نمیخوام برم اونور چاییمو بده همین جا میخورم خوشم نمیاد چشمم به این پفیوز بیفته. لیوان رو برداشت …