دانلود کتاب رقص های بی ناز از مهین امراللهی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سدنا بخاطر مشکلات مالی خانواده و محدودیت ها عاشق پسری خوشگذرون میشه و اون پسر رو بت خود میدونه ولی با رها کردن اون پسر، سدنا برای ترس از حرف های بقیه کاری میکنه که شاید بخشودنی نباشه…
عطیه جلوم خم شد زیر گوشم پچ زد: داداشم گفت تو حیاط کارت داره. لبخندی به روش پاشیدم و اون بدون واکنشی عقب گرد کرد و کنار مادرش نشست. ساره با اخم و تخم به خواهر علیرضا زل زد و با چشم ابرو بهش اشاره کردم تا در این حد ضایع نباشه. بلند شدم و به حیاط رفتم و کفش های پلاستیکی رو پام کردم. در ورودی رو بستم و هیکل ریز نقش علیرضا رو تو ظلمات کنار حوض دریافتم. دستام رو از سرما دور شونه هام پیچیدم و لخ لخ کنان بخاطر کفش های بزرگ
به سمتش رفتم. روبه روش ایستادم و به احترامم از لبه حوض برخاست و با دست اشاره کرد بشینم. -بب… ببخشید تو سرما او.. اوردمت بیرون. -نه مشکلی نداره. با فاصله کمی که سد وسط مون شیر حوض بود کنارش نشستم و به دیوار روبه روم خیره شدم میدونستم دلیل صدا زدنش رو اما میخواستم وقت بخرم هنوز جرئت بازگو کردن راز وحشتناک رو نداشتم و میترسیدم با باز کردنش عین بمب روی سر کل خانواده منفجر بشه. دستام رو از دور شونه هام جدا کردم و
به کفش های قرمزم زل زدم. -ح… حرف بزنیم؟ لب بالاییم رو خیس کردم و نگاه گذرایی از گوشه چشم به چشم های منتظرش انداختم. نفس سنگینمو رها کردم. -آقا… عليرضا منو اندازه چه اشتباهم دوست داری؟ سکوتش زنگ تعجبش رو زد. گیج شده بود و این از نگاه طولانیش مشخص بود. از حالت کج نشستن در اومد و صاف نشست و لبه های پلیورش رو جابه جا کرد. -به.. به.. زندگیمون لط.. لطمه نزنه. -پس اگه لطمه نزد خیلی دوسم داری. زیر ذره بین نگاه مبهوتش …