دانلود کتاب زعم زرد از زهرا زنده دلان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ترانه دختری منزوی و محتاطیه که بعد از گذشت یازده سال، هنوز آثار کودک آزاری تو زندگیش نمایانه و همین اتفاق باعث شده از همه فاصله بگیره الخصوص خانوادهی مذهبی و پدر مستبدش که با اینکه میدونن چه کسی به ترانه آزار رسونده ترانه رو مجبور به سکوت میکنن، اما بعد از گذشت چند سال و با ورودش به دانشگاه زندگیش رنگ تغییر به خودش میگیره و با پسری به شدت معمولی اما متفاوت آشنا میشه، کیارشی که خودش هم گذشتهی خوبی نداشته اما دوست خوبی برای تنهاییهای ترانهست! با گذر زمان هر دو شون متوجه میشن عاشق همدیگهان اما با مزاحمتهای شخص آشنایی همه چیز عوض میشه؛ اون شخص کسی نیست جز قاتل دوران کودکی ترانه …
جلوی چشم هام رو میگیرم توی این لحظه دلم میخواد کور باشم نبینم، نفهمم نشنوم اما نمیشه. دلم میخواد از اینجا فرار کنم اما نمیشه درش قفله خودم… با دست های خودم قفلش کردم. قلبم داره از جاش در میاد کاش مامان اینجا بود حداقل بغلش میکردم و اون هم دم گوشم میگفت چیزی نیست نترس، من کنارتم. اما نیست صدای گریه هاش میاد اما نیست، جیغ میزنم اما نیست، کمک میخوام اماکسی نیست که صدام رو بشنوه. صدای قدم هاش رو میشنوم میتونم حس کنم که داره به سمتم میاد، لرزش بدی به جون پاهام
میافته، دست هام با آخرین فشار روی چشم هامه نمیخوام ببینم نمیخوام چیزی ببینم! -ترانه.. چشماتو باز کن! هق هقم سر به فلک میکشه و جیغ میکشم. -نمیخوام میخوام برم بیرون، منو ببر بیرون! صدای پر ذوقش دم گوشم، ترس بیشتری رو به جونم میندازه. چشماتو باز کن دیوونه، نگاه کن، دارن بازی میکنن. با اینکه چشم هام بستهست اما صدا میاد، صداهای نفرت انگیزشون میاد، قلبم تند میزنه، نفسم به سختی بالا میاد و بیاختیار، دست به دامن التماس میشم. -منو ببر پیش مامانم… توروخدا! دستمو توی دستش میگیره
و بی توجه به عجز و التماسم، میپرسه: دلت میخواد ما هم از این بازی ها کنیم؟ سری به نفی تکون میدم و همین که میخوام التماسش کنم، دستش بالا میاد و جیغ میکشم. -نه. تنم تكونى میخوره و چشم هام با ترس باز میشن، نفسم بی وقفه میزنه و تمام تنم غرق عرقه مامان با گریه بغلم میکنه و نگاهم روی بابا و امین حیرونی که گوشهی اتاق ایستاده میافته مامان روی موهای خیس از عرقم دست میکشه و من هنوز توی شوکم، که هنوز خوابم یا بیدار. -خوبی… مادر؟ آروم باش داشتی خواب میدیدی. دست هام سرده سرده …