دانلود کتاب بیوه برادرم از راحله_dm با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازگل دختر روستایی که درست وقتی پنج ماه باردار بود، شوهرش و از دست میده و به خواست خان، باید با برادر شوهرش ازدواج کنه. برادر شوهر متعصب و غیرتی که وقتی مخالفت های نازگل و میبینه…
تخت که کمی بالا و پایین میشه متعجب میشم ولی بازم چشم باز نمیکنم. کمی سکوت میکنه و بعد چند لحظه آهی میکشه وشروع میکنه به حرف زدن. _نازگل چرا یهو اینجوری شد؟ ما که باهم خوب بودیم. یعنی اون پسره از من خیلی بهتره؟ شب و روزم شده فکر اینکه پیدات کنه و همراهش بری. دیشب خواب کامیار رو دیدم از دستم دلخور بود. صداش زدم ولی پشتش
و بهم کرد. خواست بره ولی لحظه اخر برگشت سمتم و با اخم نگاهم کردو گفت امانت دار خوبی نبودی. حق داره من امانت دار خوبی نبودم ولی من خودخوام می فهمی؟ نمی تونم تو رو با کسی تقسیم کنم. تو فقط باید مال من باشي…. من…. با حرفاش متعجب شدم و چشم باز کردم، این چش شده بود؟ آروم از روی تخت بلند شدم و نشستم. با نشستنم نگاهم کرد… خیره و بی حرف…
از نگاه خیرش رو خودم معذب شدم و کمی تو خودم فرو رفتم. اون پسره تیران دنبالت می گشت، به خیال خودش اگه پیدات کنه میتونه تورو از دست من نجات بده؟ نزدیکت بشه خودم با دستای خودم خفش میکنم. بغض تو گلوم و پس زدم و نالیدم: تا کی می خوای اینجا زندونیم کنی کامران؟ تا کی میخوای پسرم و ازم دور کنی؟ _پسرت خیلی برات مهمه؟ تند سر تکون دادم…