دانلود کتاب ماهرو از رویا حسینی، یاسمن فلاحی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهرو، دختری کم سن و سال و زیبایی که پسر عموی متعصبش، عاشقشه و دیوانه وار میخوادش رو دست رد به سینش میزنه، اما با مرگ پدرش، مجبور میشه با پسر عموش ازدواج کنه، زمانی که میفهمه بارداره، زن عموش تهدیدش میکنه که مجبور میشه از خونه فرار کنه…بعد از گذشت چند سال که پسرش رو به تنهایی بزرگش میکنه، ایلیا پیداش میکنه و…
تمام روزم را با دلشوره گذراندم در کارهای خانه به خاله خانوم کمک کردم هر چه اصرار کردم تا در پختن غذا اجازه کمک دهد زیر بار نرفت. دست آخر گونه اش را بوسیدم و از آشپزخانه بیرون زدم. وارد اتاقم شدم در را بستم. طبق عادت چندین ماهه ام همچنان دنبال تک قاب عکس رسول می گشتم. هرچه می گشتم کم تر پیدا می کردم نیاز داشتم بااو کمی خلوت کنم ازاینکه گم شده بود احساس خوبی نداشتم.
احساس عذاب وجدان رهایم نمی کرد. با خودم می گفتم کجای کارم اشتباه بود؟! چرا باید آن قاب عکس را گم می کردم ؟! چرا از تنها یادگاری عزیزترینم باید غافل میشدم؟! بارها به زن عمو اقباله شک کردم و هر باری که خانه نبود، یک قسمت از اتاقش را می گشتم آب شده بود و به زمین فرو رفته بود…. برای اینکه از این حس و حال خارج شوم، شنلم را برداشتم و تصمیم گرفتم تا سری به آن بچه گربه بزنم.
خاله خانوم کمی گوش هایش سنگین می شنید، برای همین هم ترجیح دادم بدون اطلاع به او بسمت انتهای حیاط برم! -ملوس ملوس خانوم جون، کجایی؟ شیر خوردی؟ _ملوس رو نمیدونم ولی اون یکی خواهراش آره تا خرخره خوردن! با دیدنش در آن شرایط اولین چیزی که در ذوقم خورد ظاهر نامنظم و بعد احوالی که آشفته بود.. ناخواسته خط اخم بین ابروانم نشست. _خونه ای؟! -توقع داری کجا باشم؟ …